سیره_شهید

حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)

شب آخری که حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بودیم، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود. مثل یک تعزیه خوان دور حرم می‌چرخید و بلند بلند گریه می‌کرد با جمله‌های کوتاه و ساده می‌خواند. این جا رأس حسین (علیه‌السلام) را به نیزه زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند.شامی‌ها با اهل بیت حسین (علیه‌السلام) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد.

بعد از روضه یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد. نزدیک اذان صبح آمد و سراغ یک پاسدار با لباس سبز سپاه را گرفت. ما که ندیده بودیمش. اصرار کردم که قضیه چیست؟

گفت: یاد شهید محمد توسلی کرده بودم. خیلی دلم گرفت. به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) متوسل شدم. پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد». فردا حاج احمد عازم لبنان شد و دیگر بازگشتی نداشت.

کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان، خاطره شماره ۹۷ و ۹۹

سیره_شهید ✨ حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) 🔺 شب آخری که حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بودیم، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود. مثل یک تعزیه خوان دور حرم می‌چرخید و بلند بلند گریه می‌کرد با جمله‌های کوتاه و ساده می‌خواند. این جا رأس حسین (علیه‌السلام) را به نیزه زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند.شامی‌ها با اهل بیت حسین (علیه‌السلام) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد. 🔺 بعد از روضه یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد. نزدیک اذان صبح آمد و سراغ یک پاسدار با لباس سبز سپاه را گرفت. ما که ندیده بودیمش. اصرار کردم که قضیه چیست؟ 🔺 گفت: یاد شهید محمد توسلی کرده بودم. خیلی دلم گرفت. به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) متوسل شدم. پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد». فردا حاج احمد عازم لبنان شد و دیگر بازگشتی نداشت. کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان، خاطره شماره ۹۷ و ۹۹
0 Commentaires 0 Parts 209 Vue 0 Aperçu
شبکه اجتماعی امین https://aminsocial.com