• علامه محمدتقی جعفری(ره):

    ️روزی طلبه #فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود. پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه ای بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند.
    🔹چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. می‌دانستم اين شيفتگی، به #استقلال فكرش صدمه می زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم.
    🔹️ روزی كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، #بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی یک كلمه، رفت كه رفت.
    🔹️ اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آن‌همه خدمات فكری و فرهنگي به اسلام، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، #اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازی آن‌روز است!

    "زندگانی عالمان دین"
    eitaa.com/Alemin
    ❇️ علامه محمدتقی جعفری(ره): 🔹️روزی طلبه #فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود. پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه ای بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. 🔹چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. می‌دانستم اين شيفتگی، به #استقلال فكرش صدمه می زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم. 🔹️ روزی كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، #بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی یک كلمه، رفت كه رفت. 🔹️ اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آن‌همه خدمات فكری و فرهنگي به اسلام، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، #اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازی آن‌روز است! "زندگانی عالمان دین" 🔰eitaa.com/Alemin
    0 Комментарии 0 Поделились 19 Просмотры 0 предпросмотр
  • #سیره_شهید

    مهندس تو بودی؛ بقیه ادات را در میارن!

    شهید حسن شاطری در مدتی که رئیس هیئت ایرانی بازسازی لبنان بود، کارهای ناممکنی را ممکن کرد. در کار یک شعار داشت و آن این بود که «بهترین کار با بیشترین زحمت در کمترین زمان». شرایطی را که بانک بین المللی با تأیید مجلس بازسازی و توسعه برای جاده ها و پل ها اعلام کرده بودند، نمی پذیرفت. می گفت: «ما باید جاده ای بسازیم که تا پنجاه سال ماندگار باشد».

    آنها می گفتند زیر سازی آسفالت ۲۰ سانتی متر و آسفالت روی کار دو تا چهار سانتی متر؛ برای عبور هشت الی نه میلیون اتومبیل. مهندس در ابتدای کار، آزمایشگاه مرکزی خاک شناسی را تأسیس کرد و از هر ۱۵۰ متر نمونه خاک برمی داشتند و طبق نتایج علمی زیر سازی می کردند. در بعضی مناطق زیر سازی تا ۷۰ سانتی متر انجام می شد. آن هم برای عبور ۲۰ میلیون اتومبیل. برای عایق سطح زیرین زیرسازی هم ماده به نام ژئوتکستال از ترکیه، ایران و یونان وارد می کردیم. آسفالت روی کار هم پنج سانتی متر بود.

    با همه این کارها هزینه تمام شده طرح ها، یک سوم هزینه هایی بود که حندین سال قبل انجام گرفته بود. شهید حسام می گفت: اگر آمار و ارقام را اعلام کنیم و مردم بفهمند که طرح های قبلی با هزینه چند برابر و کیفیت پایین انجام شده رسوایی به بار خواهد آمد.

    کتاب معمار محبت؛ خاطرات شهید حسن شاطری؛ صفحه ۲۰۰-۲۰۱
    #سیره_شهید ✨ مهندس تو بودی؛ بقیه ادات را در میارن! 💠 شهید حسن شاطری در مدتی که رئیس هیئت ایرانی بازسازی لبنان بود، کارهای ناممکنی را ممکن کرد. در کار یک شعار داشت و آن این بود که «بهترین کار با بیشترین زحمت در کمترین زمان». شرایطی را که بانک بین المللی با تأیید مجلس بازسازی و توسعه برای جاده ها و پل ها اعلام کرده بودند، نمی پذیرفت. می گفت: «ما باید جاده ای بسازیم که تا پنجاه سال ماندگار باشد». 🔶 آنها می گفتند زیر سازی آسفالت ۲۰ سانتی متر و آسفالت روی کار دو تا چهار سانتی متر؛ برای عبور هشت الی نه میلیون اتومبیل. مهندس در ابتدای کار، آزمایشگاه مرکزی خاک شناسی را تأسیس کرد و از هر ۱۵۰ متر نمونه خاک برمی داشتند و طبق نتایج علمی زیر سازی می کردند. در بعضی مناطق زیر سازی تا ۷۰ سانتی متر انجام می شد. آن هم برای عبور ۲۰ میلیون اتومبیل. برای عایق سطح زیرین زیرسازی هم ماده به نام ژئوتکستال از ترکیه، ایران و یونان وارد می کردیم. آسفالت روی کار هم پنج سانتی متر بود. 🔹 با همه این کارها هزینه تمام شده طرح ها، یک سوم هزینه هایی بود که حندین سال قبل انجام گرفته بود. شهید حسام می گفت: اگر آمار و ارقام را اعلام کنیم و مردم بفهمند که طرح های قبلی با هزینه چند برابر و کیفیت پایین انجام شده رسوایی به بار خواهد آمد. 📚 کتاب معمار محبت؛ خاطرات شهید حسن شاطری؛ صفحه ۲۰۰-۲۰۱
    0 Комментарии 0 Поделились 187 Просмотры 0 предпросмотр
  • #آیه_روز

    ذَرْهُمْ يَأكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (سوره حجر، آیه‌ی 3)

    ترجمه:
    آنان را (به حال خود) رها كن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزوها سرگرمشان كند، پس به زودى (نتیجه این بى تفاوتى ها را) خواهند فهمید.

    تفسیر:
    در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نكنید. «ذرهم»

    انسان، گاهى چنان در كفر غوطه ور مى شود كه برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمى كند «ذرهم»

    آرزو اگر انسان را غافل كند، نابجاست. «و یُلههم الأمل» (ولى اگر انسان را به كار و تلاش وادار كند خوب است زیرا در قرآن مى خوانیم: «والباقیات الصّالحات خیر عند ربّك ثواباً و خیر اَمَلاً»(کهف، 46))

    مهلت الهى را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. «ذرهم ... فسوف یعلمون» (گاهى پزشك به اطرافیان بیمار مى گوید: مریض را رها كنید و هر چه مى خواهد بخورد به او بدهید، زیرا كار از كار گذشته است)

    تفسیر نور، ذیل آیه 3 سوره حجر
    #آیه_روز 🔰 ذَرْهُمْ يَأكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (سوره حجر، آیه‌ی 3) 📖 ترجمه: 🔺 آنان را (به حال خود) رها كن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزوها سرگرمشان كند، پس به زودى (نتیجه این بى تفاوتى ها را) خواهند فهمید. 📚 تفسیر: 🔻 در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نكنید. «ذرهم» 🔻 انسان، گاهى چنان در كفر غوطه ور مى شود كه برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمى كند «ذرهم» 🔻 آرزو اگر انسان را غافل كند، نابجاست. «و یُلههم الأمل» (ولى اگر انسان را به كار و تلاش وادار كند خوب است زیرا در قرآن مى خوانیم: «والباقیات الصّالحات خیر عند ربّك ثواباً و خیر اَمَلاً»(کهف، 46)) 🔻 مهلت الهى را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. «ذرهم ... فسوف یعلمون» (گاهى پزشك به اطرافیان بیمار مى گوید: مریض را رها كنید و هر چه مى خواهد بخورد به او بدهید، زیرا كار از كار گذشته است) 🔶 تفسیر نور، ذیل آیه 3 سوره حجر
    0 Комментарии 0 Поделились 185 Просмотры 0 предпросмотр
  • نوشتار، عقل را میرساند، فرستاده، فهم را

    قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يُسْتَدَلُّ بِكِتَابِ الرَّجُلِ عَلَى عَقْلِهِ وَ مَوْضِعِ بَصِيرَتِهِ وَ بِرَسُولِهِ عَلَى فَهْمِهِ وَ فِطْنَتِهِ (از نوشته‌های یک مرد، خرد و جایگاه بینش او شناخته می‌شود، و از پیام‌رسانش[فرستاده]، فهم و هوشیاری او آشکار می‌گردد)
    #عقل #نویسندگی
    #سفیر #فهم #نماینده
    #انتخابات #انتخاب
    #جلد1/ص130
    @bazm_behar
    🔻نوشتار، عقل را میرساند، فرستاده، فهم را ▫️قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يُسْتَدَلُّ بِكِتَابِ الرَّجُلِ عَلَى عَقْلِهِ وَ مَوْضِعِ بَصِيرَتِهِ وَ بِرَسُولِهِ عَلَى فَهْمِهِ وَ فِطْنَتِهِ (از نوشته‌های یک مرد، خرد و جایگاه بینش او شناخته می‌شود، و از پیام‌رسانش[فرستاده]، فهم و هوشیاری او آشکار می‌گردد) #عقل #نویسندگی #سفیر #فهم #نماینده #انتخابات #انتخاب #جلد1/ص130 @bazm_behar
    0 Комментарии 0 Поделились 306 Просмотры 0 предпросмотр
  • تاثیر #همنشینی با جاهل

    امیرالمومنین ع: مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ (امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «هر کس با نادان همنشینی کند، از خرد او کاسته می‌شود)
    #دوست #ارتباط #رفاقت
    #جمع #عقل #فهم
    #جلد1/ص160
    @bazm_behar
    🔻تاثیر #همنشینی با جاهل ▫️امیرالمومنین ع: مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ (امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «هر کس با نادان همنشینی کند، از خرد او کاسته می‌شود) #دوست #ارتباط #رفاقت #جمع #عقل #فهم #جلد1/ص160 @bazm_behar
    0 Комментарии 0 Поделились 255 Просмотры 0 предпросмотр
  • #سیره_شهید

    انتقاد از همسر به روش شهید حمید باکری

    احساس می کردم هیچ کس مرا به اندازه حمید دوست ندارد. اصلاً دوست داشتنش نوع دیگری بود. هیچ وقت مرا به خاطر خودش نمی خواست. دوست داشتنش دنیایی و زمینی نبود. مثل مادری بود که می خواست بچه اش خوب تربیت شود. همیشه به خوب شدن من می اندیشید.

    ⚡️ گاهی که می خواست از من انتقاد کند. سجاده اش را پهن می کرد. نماز می خواند. با آن قد بلند و سر خمیده اش آنقدر سر سجاده می نشست که حدس میزنم دارد با خودش تسویه حساب می کند. می فهمیدم که می خواهد نکته ای را تذکر دهد. مثل بچه ای که می داند می خواهد تنبیه شود، می رفتم منتظر می نشستم تا حرفش را بزند.

    این اواخر هر بار نمازش طولانی می شد، مثل بچه های شلوغ و منتظر تنبیه، می رفتم می نشستم تا بیاید از شلوغ کاری هایم به خودم شکایت کند.

    راوی: فاطمیه امیرانی؛ همسر شهید

    کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری؛ صفحه ۱۳ و ۲۸

    #سیره_شهید ✨ انتقاد از همسر به روش شهید حمید باکری 🔹 احساس می کردم هیچ کس مرا به اندازه حمید دوست ندارد. اصلاً دوست داشتنش نوع دیگری بود. هیچ وقت مرا به خاطر خودش نمی خواست. دوست داشتنش دنیایی و زمینی نبود. مثل مادری بود که می خواست بچه اش خوب تربیت شود. همیشه به خوب شدن من می اندیشید. ⚡️ گاهی که می خواست از من انتقاد کند. سجاده اش را پهن می کرد. نماز می خواند. با آن قد بلند و سر خمیده اش آنقدر سر سجاده می نشست که حدس میزنم دارد با خودش تسویه حساب می کند. می فهمیدم که می خواهد نکته ای را تذکر دهد. مثل بچه ای که می داند می خواهد تنبیه شود، می رفتم منتظر می نشستم تا حرفش را بزند. 💠 این اواخر هر بار نمازش طولانی می شد، مثل بچه های شلوغ و منتظر تنبیه، می رفتم می نشستم تا بیاید از شلوغ کاری هایم به خودم شکایت کند. 📣 راوی: فاطمیه امیرانی؛ همسر شهید 📘 کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری؛ صفحه ۱۳ و ۲۸
    0 Комментарии 0 Поделились 412 Просмотры 0 предпросмотр
  • همسفر آتش و برف؛ زنی که بار جنگ را بر دوش کشید!


     «همسفر آتش و برف» روایت زن قهرمانی است که جنگ را نه در خط مقدم، بلکه در خانه، شهرهای مرزی و در دل تنهایی تجربه کرد. فرحناز رسولی، همسر فرمانده شهید سعید قهاری‌سعید، سال‌ها خانه و زندگی را با صبر، توکل و ایستادگی اداره کرد؛ جابه‌جایی‌های مکرر، تنهایی‌های طولانی و دشواری‌های روزمره را تاب آورد و با تمام محدودیت‌ها و ترس‌هایش، ستون زندگی و حمایت همسر و خانواده بود. این کتاب تصویری زنانه، واقعی و تکان‌دهنده از قهرمانی زنانی ارائه می‌دهد که پشت صحنه جنگ، بدون اسلحه و با صبر و وفاداری، جبهه‌ای دیگر را می‌سازند.
    تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر این کتاب ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ و در ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب، توسط مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد. به همین مناسبت بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR در ادامه به معرفی اقدامات شخصیت زن قهرمان این اثر، یعنی فرحناز رسولی می‌پردازد.

     اولین خواستگارم که گفت بخش بزرگی از کارش در شهرهای دیگر است و باید مدام در رفت و آمد باشد، گل از گلم شکفت. زمان ما خبری از جنگ نبود ولی آرزوی همسر رزمنده و بعدتر، شهدا بودن، بخشی از فانتزی‌هایمان را درباره‌ی ازدواج شکل می‌داد. آن ازدواج که سر نگرفت اما بعدها فهمیدم من کجا تحمل این جور زندگی کردن را دارم؟! بعدها که می‌گویم، دقیقاً منظورم بعد از خواندن کتاب‌هایی شبیه این کتاب است؛ «همسفر آتش و برف».

    شاید تا حالا کتاب‌هایی درباره زندگی شهدا و همسرانشان خوانده باشید؛ اما این کتاب با باقی آثار مشابه خودش فرق‌های زیادی دارد. از فرم جدید و خاصش گرفته، تا تصویری که از زندگی یک فرمانده شهید به مخاطب می‌دهد.

     خانواده آقای فرمانده سعید قهاری‌سعید
    فرماندهی بسیج همدان، جانشینی فرماندهی سپاه همدان، فرماندهی سپاه نهاوند و فرماندهی سپاه سنقر و سپس فرماندهی سپاه پاوه، فقط یک گوشه از مسیر مسئولیت‌های نظامی شهید قهاری‌سعید است. افرادی که یک شخصیت نظامی در اطرافشان دیده باشند، می‌دانند وابسته به هر مسئولیت، محل خدمت آن شخص تغییر می‌کند؛ و خانم‌ها بهتر از هرکسی می‌دانند این مسئله یعنی چه! یعنی با هر تغییر مسئولیت، باید خانه و زندگی را در چند جعبه جا بدهی و بگذاری پشت کامیون و دست بچه‌ها را بگیری و بروی یک شهر جدید. تازه، فقط جابجایی وسایل که نیست. مدرسه و درس بچه‌ها، رابطه‌ای که با همسایه‌ها و دوستان ساختی، خاطراتی که روی در و دیوار خانه جا گذاشتی و وطنی که داشتی به آن خو می‌گرفتی را باید رها کنی. این سبک زندگی خانم فرحناز رسولی بود. چیزی که از ابتدای زندگی مشترک، انتظارش را می‌کشید و حتی در خواستگاری هم درباره‌اش صحبت کرده بود. حتی روزهای اول پس از عروسی، بدون وسایلی که هر تازه عروسی با خودش به خانه شوهر می‌برد، زندگی در غربت را آغاز کرد. دور از خانواده، دور از شوهر و تنهای تنها.

    روانشناسان می‌گویند برای ساخت هر عادتی، ۲۱ روز یا دست بالا ۴۰ روز زمان لازم است. اما سال‌های سال زندگی به این شکل، تلخی تنهایی را برای فرحناز کم نکرد. غربت برای او فقط دوری از پدرش نبود. زندگی در خانه‌های جورواجور و شهرهای مرزی، آن هم تک و تنها و بدون همسر، روایت جدیدی از غربت بود. زن‌ها خوب می‌دانند که تحمل کردن یعنی چه. تحمل تنهایی، بی‌کسی، نداشتن مردی در خانه و حتی تحمل بیماری و درد و دسترسی نداشتن به پزشک. حتی تحمل اینکه یک روز صبح مرد خانه‌ات، بعد از مدت‌ها، بیاید خانه و تو بگویی حالا که آمدی، دوتا نان داغ بگیر تا با هم صبحانه بخوریم. اما پی نان رفتن همان و برگشتن بعد از دو ماه، همان! «ولی آخه تا کی باید این‌همه تنهایی رو تحمل کنم؟» این پرسش فرحنازخانم بود، که پاسخش را در زندگی عاشقانه‌اش با فرمانده قهاری‌سعید داد. مهمترین ویژگی کتاب، همین واقعی بودن شخصیت‌هاست. همین‌که تصویر بدون سانسوری از همسر شهید و فرمانده‌ی سپاه نشان می‌دهد. کسی که در اولین مواجهه با همسر آینده‌اش تصور می‌کند با یک آدم ویژه طرف است «فکر می‌کردم فرمانده سپاه آدم چهارشانه و قوی است که از درد فریاد نمی‌زند» اما کمی بعد فانتزی‌هایش به‌هم می‌ریزد «جوانی لاغر بود که از شدت درد فریاد می‌زد و کسی نمی‌توانست آرامش کند!» حتی تصویر همسر شهید را هم، یک زن صبور و نشکن نشان نمی‌دهد. بله، خانم فرحناز رسولی خیلی صبور است، توکل می‌کند، تنهایی‌ها را تاب می‌آورد. اما غُر هم می‌زند، از ترس‌هایش می‌گوید اما دست آخر، می‌گوید: «ما زن‌های شهدا، جانبازهای گمنام این جنگ هستیم.» و در حقیقت راست می‌گوید.
     
     سُرخوردن از روی واژه‌ها
    از لحظه‌ای که کتاب را توی دست گرفتم، فقط کارهای واجب، مثل تغییر ساعت شبانه روز و غذارسانی به اهل خانه توانست آن را از من جدا کند. جملات روان و ساده، شیوه بیان دوست داشتنی و گرم و انتخاب فرم جدید هر مخاطبی را پای کتاب میخکوب می‌کرد. «همسفر آتش و برف» ۴۰ فصل دارد که ابتدای هر کدام، با یک خودگویی از ذهن خانم فرحناز رسولی شروع می‌شود و در ادامه بخش دیگری از زندگی مشترک شهید و همسرش را نشان می‌دهد. گرچه مخاطب از ابتدا می‌داند با چه اثری روبه‌روست و در پایان چه اتفاقی قرار است بیافتد؛ اما باز هم کشش اتفاقات کتاب و زندگی همسر شهید آنقدر بالاست که نمی‌توان از هر فصل کتاب سرسری گذشت. لحن و زبان راوی یعنی همسر شهید به خوبی حفظ شده؛ مثلا اصطلاحاتی چون «فلانی ساق و سالم بود» روایت را شیرین می‌کرد. با این حال، نقدهایی هم می‌‌توان به کتاب داشت که اگر نبودند، حتماً مخاطب لذت بیشتری از این روایت داستانی می‌برد. مثلاً در دو جای کتاب به نظر رسید که نویسنده، صرفاً به پیاده‌سازی شنیده‌هایش از همسر شهید بسنده کرده است. در دو قسمت، عباراتی دیده می‌شود که مشخص است همسر شهید به عنوان راوی، با اشاره به اولین اشیای دم دست توضیح داده است. مثلا در بخشی می‌گوید: «اندازه همین پارچ آب بود.» و در متن داستانی، واژه همین معنایی ندارد. مورد دیگری هم که می‌شد دقت بیشتری در آن داشت، انتخاب منظم‌تر بخش‌های زندگی شهید بود. فصل‌های کتاب عموماًً طبق تاریخ جلو می‌روند و شاکله زندگی شهید و همسرش را نشان می‌دهند؛ اما در چند بخش این ترتیب زمانی وقایع به‌هم ریخته می‌شود و ممکن است ذهن مخاطب را آشفته کند.

     رمان مستند یعنی چه؟
    در پایان کتاب نویسنده درباره فرم جدیدی که برای نوشتن داستان در نظر گرفته، نوشته است. او «رمان مستند» را برای نوشتن کتاب «همسفر آتش و برف» در نظر گرفته است و آن را نامی برای انواع نوشته‌های این چنینی می‌داند. همانطور که نویسنده می‌گوید، سال‌ها کتاب‌هایی را از این قبیل که به بیان زندگینامه اشخاص و یا رویدادها می‌پرداختند، تحت عنوان‌هایی چون خاطره، تاریخ شفاهی، زندگینامه شهدا و... می‌شناختیم. صد البته که هیچکدام این عناوین برای بیان آنچه تدوین شده، کافی نبود. حتی گاهی این نام‌گذاری‌های پراکنده، نویسنده را هم در نوشتن اثر سردرگم می‌کرد. چرا که داستان با ناداستان متفاوت است و حوزه اختیارات نویسنده در هرکدام، باعث تغییر سبک نوشته او می‌شود. اما مستند داستانی می‌تواند نقطه اتصال این دو حوزه در نظر گرفته شود و نویسنده را هم در تخیل و نوشتن آزاد می‌گذارد. به نظر می‌رسد این کتاب و دیدگاهی که نویسنده‌اش برای نوشتن خاطراتی از زنان ایرانی پیش روی ما گذاشته، شروع تحول در کتاب‌های شهدایی باشد.

    منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61790

    #ديگران__يادداشت
    📰 همسفر آتش و برف؛ زنی که بار جنگ را بر دوش کشید!  «همسفر آتش و برف» روایت زن قهرمانی است که جنگ را نه در خط مقدم، بلکه در خانه، شهرهای مرزی و در دل تنهایی تجربه کرد. فرحناز رسولی، همسر فرمانده شهید سعید قهاری‌سعید، سال‌ها خانه و زندگی را با صبر، توکل و ایستادگی اداره کرد؛ جابه‌جایی‌های مکرر، تنهایی‌های طولانی و دشواری‌های روزمره را تاب آورد و با تمام محدودیت‌ها و ترس‌هایش، ستون زندگی و حمایت همسر و خانواده بود. این کتاب تصویری زنانه، واقعی و تکان‌دهنده از قهرمانی زنانی ارائه می‌دهد که پشت صحنه جنگ، بدون اسلحه و با صبر و وفاداری، جبهه‌ای دیگر را می‌سازند. تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر این کتاب ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ و در ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب، توسط مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد. به همین مناسبت بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR در ادامه به معرفی اقدامات شخصیت زن قهرمان این اثر، یعنی فرحناز رسولی می‌پردازد.  اولین خواستگارم که گفت بخش بزرگی از کارش در شهرهای دیگر است و باید مدام در رفت و آمد باشد، گل از گلم شکفت. زمان ما خبری از جنگ نبود ولی آرزوی همسر رزمنده و بعدتر، شهدا بودن، بخشی از فانتزی‌هایمان را درباره‌ی ازدواج شکل می‌داد. آن ازدواج که سر نگرفت اما بعدها فهمیدم من کجا تحمل این جور زندگی کردن را دارم؟! بعدها که می‌گویم، دقیقاً منظورم بعد از خواندن کتاب‌هایی شبیه این کتاب است؛ «همسفر آتش و برف». شاید تا حالا کتاب‌هایی درباره زندگی شهدا و همسرانشان خوانده باشید؛ اما این کتاب با باقی آثار مشابه خودش فرق‌های زیادی دارد. از فرم جدید و خاصش گرفته، تا تصویری که از زندگی یک فرمانده شهید به مخاطب می‌دهد.  خانواده آقای فرمانده سعید قهاری‌سعید فرماندهی بسیج همدان، جانشینی فرماندهی سپاه همدان، فرماندهی سپاه نهاوند و فرماندهی سپاه سنقر و سپس فرماندهی سپاه پاوه، فقط یک گوشه از مسیر مسئولیت‌های نظامی شهید قهاری‌سعید است. افرادی که یک شخصیت نظامی در اطرافشان دیده باشند، می‌دانند وابسته به هر مسئولیت، محل خدمت آن شخص تغییر می‌کند؛ و خانم‌ها بهتر از هرکسی می‌دانند این مسئله یعنی چه! یعنی با هر تغییر مسئولیت، باید خانه و زندگی را در چند جعبه جا بدهی و بگذاری پشت کامیون و دست بچه‌ها را بگیری و بروی یک شهر جدید. تازه، فقط جابجایی وسایل که نیست. مدرسه و درس بچه‌ها، رابطه‌ای که با همسایه‌ها و دوستان ساختی، خاطراتی که روی در و دیوار خانه جا گذاشتی و وطنی که داشتی به آن خو می‌گرفتی را باید رها کنی. این سبک زندگی خانم فرحناز رسولی بود. چیزی که از ابتدای زندگی مشترک، انتظارش را می‌کشید و حتی در خواستگاری هم درباره‌اش صحبت کرده بود. حتی روزهای اول پس از عروسی، بدون وسایلی که هر تازه عروسی با خودش به خانه شوهر می‌برد، زندگی در غربت را آغاز کرد. دور از خانواده، دور از شوهر و تنهای تنها. روانشناسان می‌گویند برای ساخت هر عادتی، ۲۱ روز یا دست بالا ۴۰ روز زمان لازم است. اما سال‌های سال زندگی به این شکل، تلخی تنهایی را برای فرحناز کم نکرد. غربت برای او فقط دوری از پدرش نبود. زندگی در خانه‌های جورواجور و شهرهای مرزی، آن هم تک و تنها و بدون همسر، روایت جدیدی از غربت بود. زن‌ها خوب می‌دانند که تحمل کردن یعنی چه. تحمل تنهایی، بی‌کسی، نداشتن مردی در خانه و حتی تحمل بیماری و درد و دسترسی نداشتن به پزشک. حتی تحمل اینکه یک روز صبح مرد خانه‌ات، بعد از مدت‌ها، بیاید خانه و تو بگویی حالا که آمدی، دوتا نان داغ بگیر تا با هم صبحانه بخوریم. اما پی نان رفتن همان و برگشتن بعد از دو ماه، همان! «ولی آخه تا کی باید این‌همه تنهایی رو تحمل کنم؟» این پرسش فرحنازخانم بود، که پاسخش را در زندگی عاشقانه‌اش با فرمانده قهاری‌سعید داد. مهمترین ویژگی کتاب، همین واقعی بودن شخصیت‌هاست. همین‌که تصویر بدون سانسوری از همسر شهید و فرمانده‌ی سپاه نشان می‌دهد. کسی که در اولین مواجهه با همسر آینده‌اش تصور می‌کند با یک آدم ویژه طرف است «فکر می‌کردم فرمانده سپاه آدم چهارشانه و قوی است که از درد فریاد نمی‌زند» اما کمی بعد فانتزی‌هایش به‌هم می‌ریزد «جوانی لاغر بود که از شدت درد فریاد می‌زد و کسی نمی‌توانست آرامش کند!» حتی تصویر همسر شهید را هم، یک زن صبور و نشکن نشان نمی‌دهد. بله، خانم فرحناز رسولی خیلی صبور است، توکل می‌کند، تنهایی‌ها را تاب می‌آورد. اما غُر هم می‌زند، از ترس‌هایش می‌گوید اما دست آخر، می‌گوید: «ما زن‌های شهدا، جانبازهای گمنام این جنگ هستیم.» و در حقیقت راست می‌گوید.    سُرخوردن از روی واژه‌ها از لحظه‌ای که کتاب را توی دست گرفتم، فقط کارهای واجب، مثل تغییر ساعت شبانه روز و غذارسانی به اهل خانه توانست آن را از من جدا کند. جملات روان و ساده، شیوه بیان دوست داشتنی و گرم و انتخاب فرم جدید هر مخاطبی را پای کتاب میخکوب می‌کرد. «همسفر آتش و برف» ۴۰ فصل دارد که ابتدای هر کدام، با یک خودگویی از ذهن خانم فرحناز رسولی شروع می‌شود و در ادامه بخش دیگری از زندگی مشترک شهید و همسرش را نشان می‌دهد. گرچه مخاطب از ابتدا می‌داند با چه اثری روبه‌روست و در پایان چه اتفاقی قرار است بیافتد؛ اما باز هم کشش اتفاقات کتاب و زندگی همسر شهید آنقدر بالاست که نمی‌توان از هر فصل کتاب سرسری گذشت. لحن و زبان راوی یعنی همسر شهید به خوبی حفظ شده؛ مثلا اصطلاحاتی چون «فلانی ساق و سالم بود» روایت را شیرین می‌کرد. با این حال، نقدهایی هم می‌‌توان به کتاب داشت که اگر نبودند، حتماً مخاطب لذت بیشتری از این روایت داستانی می‌برد. مثلاً در دو جای کتاب به نظر رسید که نویسنده، صرفاً به پیاده‌سازی شنیده‌هایش از همسر شهید بسنده کرده است. در دو قسمت، عباراتی دیده می‌شود که مشخص است همسر شهید به عنوان راوی، با اشاره به اولین اشیای دم دست توضیح داده است. مثلا در بخشی می‌گوید: «اندازه همین پارچ آب بود.» و در متن داستانی، واژه همین معنایی ندارد. مورد دیگری هم که می‌شد دقت بیشتری در آن داشت، انتخاب منظم‌تر بخش‌های زندگی شهید بود. فصل‌های کتاب عموماًً طبق تاریخ جلو می‌روند و شاکله زندگی شهید و همسرش را نشان می‌دهند؛ اما در چند بخش این ترتیب زمانی وقایع به‌هم ریخته می‌شود و ممکن است ذهن مخاطب را آشفته کند.  رمان مستند یعنی چه؟ در پایان کتاب نویسنده درباره فرم جدیدی که برای نوشتن داستان در نظر گرفته، نوشته است. او «رمان مستند» را برای نوشتن کتاب «همسفر آتش و برف» در نظر گرفته است و آن را نامی برای انواع نوشته‌های این چنینی می‌داند. همانطور که نویسنده می‌گوید، سال‌ها کتاب‌هایی را از این قبیل که به بیان زندگینامه اشخاص و یا رویدادها می‌پرداختند، تحت عنوان‌هایی چون خاطره، تاریخ شفاهی، زندگینامه شهدا و... می‌شناختیم. صد البته که هیچکدام این عناوین برای بیان آنچه تدوین شده، کافی نبود. حتی گاهی این نام‌گذاری‌های پراکنده، نویسنده را هم در نوشتن اثر سردرگم می‌کرد. چرا که داستان با ناداستان متفاوت است و حوزه اختیارات نویسنده در هرکدام، باعث تغییر سبک نوشته او می‌شود. اما مستند داستانی می‌تواند نقطه اتصال این دو حوزه در نظر گرفته شود و نویسنده را هم در تخیل و نوشتن آزاد می‌گذارد. به نظر می‌رسد این کتاب و دیدگاهی که نویسنده‌اش برای نوشتن خاطراتی از زنان ایرانی پیش روی ما گذاشته، شروع تحول در کتاب‌های شهدایی باشد. 🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61790 #ديگران__يادداشت
    0 Комментарии 0 Поделились 575 Просмотры 0 предпросмотр
  • نماهنگ | تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خانوم ماه»


    همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی و در قالب بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خانومْ ماه»؛ داستان زندگی خانمْ‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی اهل شیراز، صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در تالار وحدت تهران منتشر شد.
    متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:

    بسمه تعالی

    ــ این کتاب یکسره عشق و ایمان است. نگارنده تا توانسته با ادبیات شیوا و سلیقه‌ی رنگین خود، از این عشق و ایمان پرده برداری کرده است. ولی هرچه گویم عشق را شرح و بیان  /  چون به عشق آیم خجل باشم از آن. آنچه باید با چشم دل ببینیم بیش از آن است که با چشم صورت خوانده‌ایم. لایه‌های پنهان را جور دیگر باید دید و فهمید. شاید صدای آسمانی حاج شیرعلی در هنگام خواندن دعای کمیل کمکی در این‌باره بکند یا اشکهای همسر شهید بر روی سنگ مزارش. غصه‌های این بانو مرا غصه‌دار کرد، مثل غصه‌ها و قصه‌های همسران و مادران دیگر شهدای عزیز، حالات روحانی و معنوی شهید و داغدارانش را در بسیاری از موارد از پشت پرده اشک خواندم، چنانکه در زندگینامه‌های شهیدان دیگر.

    آذر ۱۴۰۱



     

    منبع: https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=61814

    #فيلم
    📰 نماهنگ | تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خانوم ماه» همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی و در قالب بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خانومْ ماه»؛ داستان زندگی خانمْ‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی اهل شیراز، صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در تالار وحدت تهران منتشر شد. متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: بسمه تعالی ــ این کتاب یکسره عشق و ایمان است. نگارنده تا توانسته با ادبیات شیوا و سلیقه‌ی رنگین خود، از این عشق و ایمان پرده برداری کرده است. ولی هرچه گویم عشق را شرح و بیان  /  چون به عشق آیم خجل باشم از آن. آنچه باید با چشم دل ببینیم بیش از آن است که با چشم صورت خوانده‌ایم. لایه‌های پنهان را جور دیگر باید دید و فهمید. شاید صدای آسمانی حاج شیرعلی در هنگام خواندن دعای کمیل کمکی در این‌باره بکند یا اشکهای همسر شهید بر روی سنگ مزارش. غصه‌های این بانو مرا غصه‌دار کرد، مثل غصه‌ها و قصه‌های همسران و مادران دیگر شهدای عزیز، حالات روحانی و معنوی شهید و داغدارانش را در بسیاری از موارد از پشت پرده اشک خواندم، چنانکه در زندگینامه‌های شهیدان دیگر. آذر ۱۴۰۱   🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=61814 #فيلم
    0 Комментарии 0 Поделились 230 Просмотры 0 предпросмотр
  • تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خانوم ماه»


    همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی و در قالب بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خانومْ ماه»؛ داستان زندگی خانمْ‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی اهل شیراز، صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در تالار وحدت تهران منتشر شد.

    متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
     

    بسمه تعالی

    ــ این کتاب یکسره عشق و ایمان است. نگارنده تا توانسته با ادبیات شیوا و سلیقه‌ی رنگین خود، از این عشق و ایمان پرده برداری کرده است. ولی هرچه گویم عشق را شرح و بیان  /  چون به عشق آیم خجل باشم از آن. آنچه باید با چشم دل ببینیم بیش از آن است که با چشم صورت خوانده‌ایم. لایه‌های پنهان را جور دیگر باید دید و فهمید. شاید صدای آسمانی حاج شیرعلی در هنگام خواندن دعای کمیل کمکی در این‌باره بکند یا اشکهای همسر شهید بر روی سنگ مزارش. غصه‌های این بانو مرا غصه‌دار کرد، مثل غصه‌ها و قصه‌های همسران و مادران دیگر شهدای عزیز، حالات روحانی و معنوی شهید و داغدارانش را در بسیاری از موارد از پشت پرده اشک خواندم، چنانکه در زندگینامه‌های شهیدان دیگر.

    آذر ۱۴۰۱

     

    منبع: https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=61807

    #پیامها_و_نامهها
    📰 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خانوم ماه» همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی و در قالب بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خانومْ ماه»؛ داستان زندگی خانمْ‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی اهل شیراز، صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در تالار وحدت تهران منتشر شد. متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:   بسمه تعالی ــ این کتاب یکسره عشق و ایمان است. نگارنده تا توانسته با ادبیات شیوا و سلیقه‌ی رنگین خود، از این عشق و ایمان پرده برداری کرده است. ولی هرچه گویم عشق را شرح و بیان  /  چون به عشق آیم خجل باشم از آن. آنچه باید با چشم دل ببینیم بیش از آن است که با چشم صورت خوانده‌ایم. لایه‌های پنهان را جور دیگر باید دید و فهمید. شاید صدای آسمانی حاج شیرعلی در هنگام خواندن دعای کمیل کمکی در این‌باره بکند یا اشکهای همسر شهید بر روی سنگ مزارش. غصه‌های این بانو مرا غصه‌دار کرد، مثل غصه‌ها و قصه‌های همسران و مادران دیگر شهدای عزیز، حالات روحانی و معنوی شهید و داغدارانش را در بسیاری از موارد از پشت پرده اشک خواندم، چنانکه در زندگینامه‌های شهیدان دیگر. آذر ۱۴۰۱   🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=61807 #پیامها_و_نامهها
    0 Комментарии 0 Поделились 203 Просмотры 0 предпросмотр
  • #سیره_شهید

    حاج محسن یک دست کتک لازم است!

    حسین روی نظم بچه ها خیلی حساس بود. عملیات کربلای چهار، لشکر حضرت رسول (ص) در کانی مانگا عملیات می کرد. گردانی از ما هم گردان احتیاط بود. فرماندهی، بالای ارتفاع بود و برای اعزام گردان احتیاط، باید با لشکر حضرت رسول ارتباط مخابراتی می‌گرفتیم.

    فرماندهی روی ارتفاعات لری مستقر بود. چون ارتباط‌ گیری آنجا زیر تیر بود، محسن زاهدی مسئول مخابرات به من گفت: تو برو بالای ارتفاع، اگر حسین آمد بفرستش پایین. ما از پایین ارتباط برقرار می کنیم. ما تا ساعت یازده شب منتظر ماندیم و نیامد و گرفتیم خوابیدیم. به ناگاه با صدای جیغ حسین از خواب بیدار شدم. سریع رفتم داخل سنگر مخابرات و بچه ها را بیدار کردم.

    علیخانی را دیدم که شلوارش گتر نکرده بود. گفتم: سریع گتر کن تا حسین نیامده. کِش نداشت. تا بتواند کاری بکند حسین از راه رسید. وضعیت لباس او و خواب بودن همه ما، اعصابش را به هم ریخته بود. ما را از پنجره انداخت بیرون. یادداشتی به محسن زاهدی نوشت و به من گفت دستش برسانم.

    ⚡️ نوشته بود حاج محسن یک دست کتک لازم است، سریع بیا بالا. محسن زاهدی تا قضیه را فهمید تا صبح بالا نیامد.

    راوی: محمد سعید رشادی

    کتاب زندگی با فرمانده ؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ صفحه ۴۲ تا ۴۵.


    #سیره_شهید ✨ حاج محسن یک دست کتک لازم است! 🔹 حسین روی نظم بچه ها خیلی حساس بود. عملیات کربلای چهار، لشکر حضرت رسول (ص) در کانی مانگا عملیات می کرد. گردانی از ما هم گردان احتیاط بود. فرماندهی، بالای ارتفاع بود و برای اعزام گردان احتیاط، باید با لشکر حضرت رسول ارتباط مخابراتی می‌گرفتیم. 💠 فرماندهی روی ارتفاعات لری مستقر بود. چون ارتباط‌ گیری آنجا زیر تیر بود، محسن زاهدی مسئول مخابرات به من گفت: تو برو بالای ارتفاع، اگر حسین آمد بفرستش پایین. ما از پایین ارتباط برقرار می کنیم. ما تا ساعت یازده شب منتظر ماندیم و نیامد و گرفتیم خوابیدیم. به ناگاه با صدای جیغ حسین از خواب بیدار شدم. سریع رفتم داخل سنگر مخابرات و بچه ها را بیدار کردم. 🔶 علیخانی را دیدم که شلوارش گتر نکرده بود. گفتم: سریع گتر کن تا حسین نیامده. کِش نداشت. تا بتواند کاری بکند حسین از راه رسید. وضعیت لباس او و خواب بودن همه ما، اعصابش را به هم ریخته بود. ما را از پنجره انداخت بیرون. یادداشتی به محسن زاهدی نوشت و به من گفت دستش برسانم. ⚡️ نوشته بود حاج محسن یک دست کتک لازم است، سریع بیا بالا. محسن زاهدی تا قضیه را فهمید تا صبح بالا نیامد. 📣 راوی: محمد سعید رشادی 📘 کتاب زندگی با فرمانده ؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ صفحه ۴۲ تا ۴۵.
    0 Комментарии 0 Поделились 443 Просмотры 0 предпросмотр
  • #سیره_شهید

    زینب ها زیاد شدند!

    حاج قاسم به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ارادتی کامل داشت.

    برش اول:
    • اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم.
    • یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند.
    • حاج قاسم گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) انتخاب کرد. حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم به خاطر علاقه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان.
    • خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند.
    • دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.

    برش دوم
    • تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب در خطر باشد.
    • خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ایستاد.

    کتاب سلیمانی عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی؛ صص۱۵۲ و ۱۱۷

    #سیره_شهید ✨ زینب ها زیاد شدند! 🔰 حاج قاسم به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ارادتی کامل داشت. 💠 برش اول: • اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. • یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. • حاج قاسم گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) انتخاب کرد. حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم به خاطر علاقه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. • خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند. • دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه. 💠 برش دوم • تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب در خطر باشد. • خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ایستاد. 📘 کتاب سلیمانی عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی؛ صص۱۵۲ و ۱۱۷
    0 Комментарии 0 Поделились 336 Просмотры 0 предпросмотр
شبکه اجتماعی امین https://aminsocial.com