• مومن عاقل،این ده خصلت را دارد/ میگوید همه از من بهترند

    قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: ... لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ. الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا يَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِيَ الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَيْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ (مؤمن عاقل نمی‌شود مگر آنکه ده خصلت در او جمع شود: خیر از او امید رود و شر از او در امان باشد، کار خیر اندک دیگران را بسیار شمارد و کار خیر بسیار خود را اندک، از طلب علم تا پایان عمر خسته نشود، از درخواست نیازمندان نزد خود نرنجد، ذلت را از عزت بیشتر دوست دارد و فقر را از ثروت، بهره‌اش از دنیا قوت روزانه باشد، و دهم آنکه هیچ کس را نبیند مگر آنکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است. مردم دو دسته‌اند: کسی که از او بهتر و پرهیزگارتر است و کسی که از او بدتر و پست‌تر است. پس چون کسی را ببیند که از او بهتر و پرهیزگارتر است، در برابر او فروتنی کند تا به او بپیوندد، و چون کسی را ببیند که از او بدتر و پست‌تر است، بگوید شاید خیر این در باطن باشد و شرش در ظاهر، و چه بسا پایان کارش به خیر باشد. چون چنین کند، بزرگی یافته و سرور زمان خویش گردد)
    #نفس #مومن
    #تواضع #محاسبه
    #قضاوت #خصال
    #جلد1/ص108
    @bazm_behar
    🔻مومن عاقل،این ده خصلت را دارد/ میگوید همه از من بهترند ▫️قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: ... لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ. الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا يَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِيَ الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَيْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ (مؤمن عاقل نمی‌شود مگر آنکه ده خصلت در او جمع شود: خیر از او امید رود و شر از او در امان باشد، کار خیر اندک دیگران را بسیار شمارد و کار خیر بسیار خود را اندک، از طلب علم تا پایان عمر خسته نشود، از درخواست نیازمندان نزد خود نرنجد، ذلت را از عزت بیشتر دوست دارد و فقر را از ثروت، بهره‌اش از دنیا قوت روزانه باشد، و دهم آنکه هیچ کس را نبیند مگر آنکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است. مردم دو دسته‌اند: کسی که از او بهتر و پرهیزگارتر است و کسی که از او بدتر و پست‌تر است. پس چون کسی را ببیند که از او بهتر و پرهیزگارتر است، در برابر او فروتنی کند تا به او بپیوندد، و چون کسی را ببیند که از او بدتر و پست‌تر است، بگوید شاید خیر این در باطن باشد و شرش در ظاهر، و چه بسا پایان کارش به خیر باشد. چون چنین کند، بزرگی یافته و سرور زمان خویش گردد) #نفس #مومن #تواضع #محاسبه #قضاوت #خصال #جلد1/ص108 @bazm_behar
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 273 Visualizações 0 Anterior
  • عاقل خودش را از همه بدتر میداند

    امام صادق ع: يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ عُبِدَ اللَّهُ بِهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ (امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «یا هِشامُ! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمود: هیچ چیزی نیست که خداوند با آن عبادت شود و برتر از عقل باشد. و عقل مرد کامل نمی‌شود مگر آنکه در او صفات گوناگونی باشد: از کفر و شرّ او در امان باشند، رشد و خیر از او امیدوار باشند فضل(اضافی) مالش بخشیده شود فضل گفتارش بازداشته شود سهمش از دنیا تنها قوتِ زندگی باشد هرگز از علم سیر نشود ذلّت با خدا را بیش از عزّت با غیر دوست بدارد تواضع را بیش از شرافت بپسندد کمک اندک دیگران را بسیار شمارد احسان فراوان خود را کم بشمارد همه مردم را بهتر از خود ببیند و خود را بدترینِ آنان بداند و این است کمالِ امر)
    #تواضع #نفس #خصال #مومن
    #مقایسه #انفاق #عقل #علم
    #جلد1/ص140
    @bazm_behar
    🔻عاقل خودش را از همه بدتر میداند ▫️امام صادق ع: يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ عُبِدَ اللَّهُ بِهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ (امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «یا هِشامُ! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمود: هیچ چیزی نیست که خداوند با آن عبادت شود و برتر از عقل باشد. و عقل مرد کامل نمی‌شود مگر آنکه در او صفات گوناگونی باشد: از کفر و شرّ او در امان باشند، رشد و خیر از او امیدوار باشند فضل(اضافی) مالش بخشیده شود فضل گفتارش بازداشته شود سهمش از دنیا تنها قوتِ زندگی باشد هرگز از علم سیر نشود ذلّت با خدا را بیش از عزّت با غیر دوست بدارد تواضع را بیش از شرافت بپسندد کمک اندک دیگران را بسیار شمارد احسان فراوان خود را کم بشمارد همه مردم را بهتر از خود ببیند و خود را بدترینِ آنان بداند و این است کمالِ امر) #تواضع #نفس #خصال #مومن #مقایسه #انفاق #عقل #علم #جلد1/ص140 @bazm_behar
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 183 Visualizações 0 Anterior
  • در دنیا حس مسافر داشته باش

    امام صادق ع: كُنْ فِي الدُّنْيَا كَسَاكِنِ الدَّارِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ الرَّحِيل (در دنیا مانند ساکن خانه‌ای باش که خانه از آنِ او نیست و تنها منتظر کوچ کردن است)/ این روایت را نیز ببینید.

    قَالَ [امیرالمومنین] ع: الرَّحِيلُ وَشِيك (کوچ کردن نزدیک است)نهج البلاغه/ص502
    #فنا #مسافر #قلب #رحیل #تربیت
    #دنیا #زمان #مرگ #احساسات
    #جلد1/ص155
    @bazm_behar
    🔻در دنیا حس مسافر داشته باش ▫️امام صادق ع: كُنْ فِي الدُّنْيَا كَسَاكِنِ الدَّارِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ الرَّحِيل (در دنیا مانند ساکن خانه‌ای باش که خانه از آنِ او نیست و تنها منتظر کوچ کردن است)/ این روایت را نیز ببینید. ▫️قَالَ [امیرالمومنین] ع: الرَّحِيلُ وَشِيك (کوچ کردن نزدیک است)نهج البلاغه/ص502 #فنا #مسافر #قلب #رحیل #تربیت #دنیا #زمان #مرگ #احساسات #جلد1/ص155 @bazm_behar
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 125 Visualizações 0 Anterior
  • تاثیر #همنشینی با جاهل

    امیرالمومنین ع: مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ (امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «هر کس با نادان همنشینی کند، از خرد او کاسته می‌شود)
    #دوست #ارتباط #رفاقت
    #جمع #عقل #فهم
    #جلد1/ص160
    @bazm_behar
    🔻تاثیر #همنشینی با جاهل ▫️امیرالمومنین ع: مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ (امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «هر کس با نادان همنشینی کند، از خرد او کاسته می‌شود) #دوست #ارتباط #رفاقت #جمع #عقل #فهم #جلد1/ص160 @bazm_behar
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 78 Visualizações 0 Anterior
  • سهم ۶۶ درصدی بانوان نویسنده از تقریظ‌های ۱۴ سال اخیر رهبر انقلاب


    مراسم انتشار تقریظ‌های رهبر انقلاب اسلامی بر سه کتاب «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانوم ماه» صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴ همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی در قالب «رویداد ملّی قهرمان» برگزار شد.

    در بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که با حضور خانواده شهیدان «حسین دخانچی»، «شیرعلی سلطانی»، «سعید قهاری‌سعید» و جمعی از فعالان و علاقمندان حوزه ادبیات جهاد و مقاومت در محل تالار وحدت تهران برگزار شد، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری و دکتر سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز حضور داشتند.

    در این رویداد آقای علیرضا مختارپور پژوهشگر حوزه کتاب و رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملّی با تشریح اهمیت روایت‌گری زنان و بانوان در دفاع مقدس بر ضرورت ثبت و ضبط این خاطرات تأکید کرد؛ اقدامی که با در نظر گرفتن تلاش دشمن برای تحریف آن دفاع پیروزمندانه، اهمیتی مضاعف پیدا می‌کند.

    مختارپور همچنین به نقش هدایت‌ها و حمایت‌های رهبر انقلاب در رشد کمّی و کیفی این آثار و حضور لطیف زنان و بانوان راوی و نویسنده در فرایند تولید این آثار اشاره و اعلام کرد از سی کتاب ارزشمندی که از بهمن سال ۱۳۹۰ تا آبان ۱۴۰۴ مفتخر به دریافت تقریظ رهبر انقلاب شده‌اند، بیست اثر به بانوان تعلق دارد.

    وی در بخش‌های دیگری از سخنانش با اشاره به مقاله‌ای که متن کامل آن در رسانه KHAMENEI.IR منتشر شده است به مرور برخی از عبارات تقریظ‌های رهبر انقلاب بر آثار بانوان نویسنده پرداخت.

    مهدی ابراهیم‌زاده معاون و رئیس حوزه ریاست مؤسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی از دیگر سخنرانان این برنامه بود که ضمن سخنانی با بیان اینکه زبان و ادبیات، همان‌گونه که فردوسی در شاهنامه هویت ملّی ایران را تثیبت کرد؛ اسطوره‌ها و داستان ملّت‌ها را می‌سازد، گفت: «ادبیات جهاد و مقاومت هم قهرمان‌ها و اسطوره‌های واقعی دوران ما را که در مقابل ظلم و استکبار ایستاده‌اند تصویر میکند. تصویری که تبلور تولد دوباره «ایران خدایی» در امتداد عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی ایران است نه مانند ملّی‌گرایی دوران پهلوی که حاصل پروژه‌ای ساختگی برای به حاشیه راندن هویت اسلامی بود.»

    وی این آثار را تصویر واقعی و الهام‌بخش و زنده‌ای توصیف کرد که برانگیزاننده دیگر ملّت‌های عدالتخواه و آزادی‌طلب دنیاست و در ادامه افزود: «از این منظر کتاب‌هایی مانند تب ناتمام، خانوم‌ماه و همسفر آتش و برف اسطوره‌های معاصری را به تصویر می‌کشند که هویت واقعی ایران انقلاب اسلامی را در دوران جدید نمایش می‌دهند. هویتی که تأثیراتی فراتر از مرزهای ایران داشته است. این آثار تذکری به هویت اصیل و خود واقعی ما و شامل ویژگی‌هایی است که با آنها می‌توانیم آینده ایران قوی‌تر را بسازیم.»

    ابراهیم‌زاده در پایان اظهارات خود، اهتمام دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به انتشار تقریظ‌های ایشان را اقدامی در امتدادبخشی دغدغه دیرین معظم‌له درباره تقویت بنیه‌های فرهنگی ملّت ایران توصیف کرد که تقویت‌شان می‌تواند رهروان این مسیر را در تندباد حوادث روزگار استوار نگه دارد.

    در ادامه «رویداد ملّی قهرمان» خانم سارا ترابی‌کیا همسر سپهبد شهید غلامعلی رشید، ضمن سخنانی با ارجاع به بیانات رهبر انقلاب و تاریخ اسلام، نقش بانوان را نه تنها در پیشبرد نهضت‌ها، بلکه به‌عنوان معماران اصلی در تربیت نسل‌ها و محور جهاد تبیین، نقشی حیاتی و بی‌بدیل دانست.

    ترابی‌کیا عنوان کرد، جهاد تبیین که مورد تأکید بیش از ۲۵ ساله رهبر انقلاب بوده، دارای خاستگاهی است که محور خانواده و زن در کانون آن قرار دارد. وی با اشاره به جایگاه مادر، همسر و زن به‌عنوان ستون خیمه خانواده گفت: «شهدا با خون خود به تبیین عمل کردند، این شهدا طبعاً یک خاستگاهی دارند که بزرگترین محور خانواده است... و بدون زن، این ستون خیمه خانواده شکل نمی‌گیرد.»

    وی با استناد به شهادت‌های تاریخی (مانند حضور زنان قبل از مردان در تظاهرات مشهد در دوران انقلاب و تأکید شهید مطهری بر حضور بانوان به‌عنوان علّت اصلی پیروزی ۵۷)، افزود: «حضور پررنگ زن در جامعه، مقدمه پیروزی و به ثمر نشستن اهداف الهی است.»

    ترابی‌کیا وظیفه مادری را زمینه‌ساز تربیت فردی دانست که بتواند مسئولیت‌های اجتماعی را به درستی انجام دهد: «من در کلاس، همیشه به شاگردانم می‌گویم ما مادران اگر بتوانبم فرزندمان را طوری تربیت کنیم که هرگاه بزرگ شدند و مسئولیتی برعهده گرفتند، بتوانند آن را درست انجام دهند، آن‌گاه مادری کردن به نحو احسن انجام شده است.»

    ترابی‌‌کیا در بخش دیگری از سخنان خود وظیفه محوری و کنونی بانوان را تبیین و روایتگری دانست. وی با توجه به شرایط جهانی، تبیین را یک جنگ رسانه‌ای توصیف کرد که برعهده تک تک افراد است و گفت: «وظیفه تبیین و روایتگری ابزار می‌خواهد؛ حالا چه گفتاری، چه شنیداری، چه کتاب باشد، چه مصاحبت باشد... اصلاً جنگ رسانه است. بر عهده تک تک ما نهاده شده است.»

    ترابی‌کیا تأکید کرد که بانوان باید با الگوگیری از حضرت صدیقه طاهره و زینب کبری سلام‌الله‌علیهما که اولین راویان و پرچمداران مقاومت بودند، در این مسیر گام بردارند تا نسل آینده را برای تحقق ظهور تربیت کنند و پرچم را به دست صاحب اصلی‌اش برسانند.

    در بخش دیگری از برنامه قابی از عکس منتشرنشده دیدار شهید سپهبد رشید با رهبر انقلاب به سرکار خانم ترابی‌کیا همسر این شهید اهدا شد.

    بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با انتشار متن تقریظ‌های رهبر انقلاب بر کتاب‌های «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانومْ ماه» توسط اعضای خانواده این شهدا در تالار وحدت ادامه یافت.

    اجرای تئاتری برگرفته از داستان این سه کتاب توسط گروه تئاتر باشگاه سوره، تقدیر از خانواده شهیدان حسین دخانچی، شیرعلی سلطانی و سعید قهاری و نویسندگان کتاب‌های «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانومْ ماه» و شعرخوانی آقای محمد رسولی از دیگر بخش‌های این مراسم بود.
     
    متن کامل سروده‌ی آقای محمد رسولی نیز به شرح زیر است:
    هان ای قلم! رخصت بگیر از او بگویم
    این شعر را با نیت بانو بگویم
     
    ای طبع! با این بیت‌ها خود را رفو کن
    از آیه‌ی تطهیر می‌گویی وضو کن
     
    با شوق می‌خواهم که شعری تر بخوانم
    چون کودکی دلتنگ از مادر بخوانم
     
    نور است او، در لا زمان و لا مکان است
    هرجا که می‌بینیم هست و بی‌نشان است
     
    بی فاطمه جبریل هم نازل نمی‌شد
    قرآن بدون کوثرش کامل نمی‌شد
     
    سر در نیاوردیم هرگز از مقامش
    می‌ایستاد احمد برای احترامش

    انسیةالحوراء، مثالش برگ گل بود
    دستش کتاب بوسه‌ی ختم‌الرسل بود
     
    آری پیمبر عشق زهرا مذهبش بود
    هربار دید او را فداها بر لبش بود
     
    جان پیمبر، جان مولا بود زهرا
    تفسیر پیوند دو دریا بود زهرا
     
    تعریف ما از عشق در یک جمله این است
    زهرا فقط کفو امیرالمومنین است
     
    با بودن زهرا، علی غم داشت؟ هرگز!
    جز حضرت صدیقه محرم داشت؟ هرگز!
     
    تلفیق عقلانیت و احساس زهراست
    خیرالنساء تنها نه، خیر الناس زهراست
     
    در خانه‌ای کوچک هزاران راز دیدیم
    از وصله‌های چادرش اعجاز دیدیدم
     
    اذن شفاعت روز محشر در کف اوست
    تقدیر عالم لا به لای مصحف اوست
     
    باید برای بردن نامش وضو داشت
    دیده است نابینا حجابی را که او داشت
     
    با این همه، وقتش که شد آمد به میدان
    جان علی با جان خود آمد به میدان
     
    دست منافق را به دست خویش رو کرد
    با خطبه‌اش تزویر را بی‌آبرو کرد
     
    تاریخ را خواندی بگو با سست عهدان
    اتمام حجت کرد او با سست عهدان
     
    هر شب به همراه علی تنهای تنها
    می‌رفت او تا خانه‌ی پیمان‌شکن‌ها
     
    هر شب ولی خود را نشان دادند مردم
    در پاسخ او سر تکان دادند مردم
     
    در آتش عشق به مولا سوخت زهرا
    درس ولایت را به ما آموخت زهرا
     
    یک زن بزرگِ جمله مردان زمین است
    دنیا تماشا کن حقوق زن همین است
     
    زن را چنین چشم و چراغ خانه گفتند
    در شان او "المراة ریحانه" گفتند
     
    عفت پر پرواز او باشد، قفس نیست
    زن گوهر عشق است، ابزار هوس نیست
     
    زن نیست آنکه فطرتش تاراج رفته
    زن کیست؟ مرد از دامنش معراج رفته
     
    جز راه حق رفتن برایش بی‌نتیجه است
    دنبال الگویید آیا؟ زن خدیجه است
     
    آنکه خدا یک روز دنیا را به او داد
    دنیاش را بخشید، زهرا را به او داد
     
    آسیه هم زن بود اما با جهادش
    در کاخ فرعون ماند پای اعتقادش
     
    زن را ز مردان هم فراتر می‌شناسند
    عیسی‌بن‌مریم را به مادر می‌شناسند
     
    ایثار و جانبازی در ایمان سمیه است
    عمار سازی کار دامان سمیه است
     
    مستوره‌ای اژ عفت و رازند زن‌ها
    هم قهرمان هم قهرمان سازند زن‌ها
     
    زن جلوه‌اش در بطن عاشوراست آری
    نور حسین از زینب کبراست آری
     
    او که جهان شد زیر و رو با انقلابش
    محدود بوده زینب آیا با حجابش؟
     
    زینب به جای مردها هم امتحان داد
    آزاد بودن در اسیری را نشان داد
     
    حالا کمی در بیت های آخرینم
    باید بگویم از زنان سرزمینم
     
    نام آور گمنام، نور در حجابند
    در اصل آن ها صاحبان انقلابند
     
    چون کوه پابرجا و همچون آب پاکند
    اسطوره‌های زنده‌ی این آب‌ و خاکند
     
    هرکس که دارد معرفت، ممنون آن‌هاست
    ایران اسلامی ما مدیون آن‌هاست
     
    محدوده‌ی دامانشان، این سرزمین است
    ذکر توسل‌هایشان، ام‌البنین است
     
    دل‌هایشان آبی‌تر از دریاست انگار
    هر روز آن‌ها روز عاشوراست انگار
     
    آن ها که فردای قیامت رو سپیدند
    دیروز و فردا نه، همین حالا شهیدند
     
    آن مادران که تا همیشه سرفرازند
    با خون فرزندانشان تاریخ سازند
     
    پهلوی زهرا، آخرین سوگندشان شد
    قربانی فرزند او، فرزندشان شد
     
    آن همسران که پلکشان باران و ابر است
    آن همسران که نامشان معنای صبر است
     
    دنیا نمانده بی ولی‌الله مردم
    فرزند زهرا می‌رسد از راه مردم
     
    تقویم ما عطری دگر دارد بهارش
    زهراست بیش از هر کسی چشم انتظارش
     
    از غربتش یک روز بیرون خواهد آمد
    با لشکری از فاطمیون خواهد آمد

    منبع: https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=61818

    #خبر
    📰 سهم ۶۶ درصدی بانوان نویسنده از تقریظ‌های ۱۴ سال اخیر رهبر انقلاب مراسم انتشار تقریظ‌های رهبر انقلاب اسلامی بر سه کتاب «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانوم ماه» صبح امروز چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴ همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام‌‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی در قالب «رویداد ملّی قهرمان» برگزار شد. در بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که با حضور خانواده شهیدان «حسین دخانچی»، «شیرعلی سلطانی»، «سعید قهاری‌سعید» و جمعی از فعالان و علاقمندان حوزه ادبیات جهاد و مقاومت در محل تالار وحدت تهران برگزار شد، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری و دکتر سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز حضور داشتند. در این رویداد آقای علیرضا مختارپور پژوهشگر حوزه کتاب و رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملّی با تشریح اهمیت روایت‌گری زنان و بانوان در دفاع مقدس بر ضرورت ثبت و ضبط این خاطرات تأکید کرد؛ اقدامی که با در نظر گرفتن تلاش دشمن برای تحریف آن دفاع پیروزمندانه، اهمیتی مضاعف پیدا می‌کند. مختارپور همچنین به نقش هدایت‌ها و حمایت‌های رهبر انقلاب در رشد کمّی و کیفی این آثار و حضور لطیف زنان و بانوان راوی و نویسنده در فرایند تولید این آثار اشاره و اعلام کرد از سی کتاب ارزشمندی که از بهمن سال ۱۳۹۰ تا آبان ۱۴۰۴ مفتخر به دریافت تقریظ رهبر انقلاب شده‌اند، بیست اثر به بانوان تعلق دارد. وی در بخش‌های دیگری از سخنانش با اشاره به مقاله‌ای که متن کامل آن در رسانه KHAMENEI.IR منتشر شده است به مرور برخی از عبارات تقریظ‌های رهبر انقلاب بر آثار بانوان نویسنده پرداخت. مهدی ابراهیم‌زاده معاون و رئیس حوزه ریاست مؤسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی از دیگر سخنرانان این برنامه بود که ضمن سخنانی با بیان اینکه زبان و ادبیات، همان‌گونه که فردوسی در شاهنامه هویت ملّی ایران را تثیبت کرد؛ اسطوره‌ها و داستان ملّت‌ها را می‌سازد، گفت: «ادبیات جهاد و مقاومت هم قهرمان‌ها و اسطوره‌های واقعی دوران ما را که در مقابل ظلم و استکبار ایستاده‌اند تصویر میکند. تصویری که تبلور تولد دوباره «ایران خدایی» در امتداد عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی ایران است نه مانند ملّی‌گرایی دوران پهلوی که حاصل پروژه‌ای ساختگی برای به حاشیه راندن هویت اسلامی بود.» وی این آثار را تصویر واقعی و الهام‌بخش و زنده‌ای توصیف کرد که برانگیزاننده دیگر ملّت‌های عدالتخواه و آزادی‌طلب دنیاست و در ادامه افزود: «از این منظر کتاب‌هایی مانند تب ناتمام، خانوم‌ماه و همسفر آتش و برف اسطوره‌های معاصری را به تصویر می‌کشند که هویت واقعی ایران انقلاب اسلامی را در دوران جدید نمایش می‌دهند. هویتی که تأثیراتی فراتر از مرزهای ایران داشته است. این آثار تذکری به هویت اصیل و خود واقعی ما و شامل ویژگی‌هایی است که با آنها می‌توانیم آینده ایران قوی‌تر را بسازیم.» ابراهیم‌زاده در پایان اظهارات خود، اهتمام دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به انتشار تقریظ‌های ایشان را اقدامی در امتدادبخشی دغدغه دیرین معظم‌له درباره تقویت بنیه‌های فرهنگی ملّت ایران توصیف کرد که تقویت‌شان می‌تواند رهروان این مسیر را در تندباد حوادث روزگار استوار نگه دارد. در ادامه «رویداد ملّی قهرمان» خانم سارا ترابی‌کیا همسر سپهبد شهید غلامعلی رشید، ضمن سخنانی با ارجاع به بیانات رهبر انقلاب و تاریخ اسلام، نقش بانوان را نه تنها در پیشبرد نهضت‌ها، بلکه به‌عنوان معماران اصلی در تربیت نسل‌ها و محور جهاد تبیین، نقشی حیاتی و بی‌بدیل دانست. ترابی‌کیا عنوان کرد، جهاد تبیین که مورد تأکید بیش از ۲۵ ساله رهبر انقلاب بوده، دارای خاستگاهی است که محور خانواده و زن در کانون آن قرار دارد. وی با اشاره به جایگاه مادر، همسر و زن به‌عنوان ستون خیمه خانواده گفت: «شهدا با خون خود به تبیین عمل کردند، این شهدا طبعاً یک خاستگاهی دارند که بزرگترین محور خانواده است... و بدون زن، این ستون خیمه خانواده شکل نمی‌گیرد.» وی با استناد به شهادت‌های تاریخی (مانند حضور زنان قبل از مردان در تظاهرات مشهد در دوران انقلاب و تأکید شهید مطهری بر حضور بانوان به‌عنوان علّت اصلی پیروزی ۵۷)، افزود: «حضور پررنگ زن در جامعه، مقدمه پیروزی و به ثمر نشستن اهداف الهی است.» ترابی‌کیا وظیفه مادری را زمینه‌ساز تربیت فردی دانست که بتواند مسئولیت‌های اجتماعی را به درستی انجام دهد: «من در کلاس، همیشه به شاگردانم می‌گویم ما مادران اگر بتوانبم فرزندمان را طوری تربیت کنیم که هرگاه بزرگ شدند و مسئولیتی برعهده گرفتند، بتوانند آن را درست انجام دهند، آن‌گاه مادری کردن به نحو احسن انجام شده است.» ترابی‌‌کیا در بخش دیگری از سخنان خود وظیفه محوری و کنونی بانوان را تبیین و روایتگری دانست. وی با توجه به شرایط جهانی، تبیین را یک جنگ رسانه‌ای توصیف کرد که برعهده تک تک افراد است و گفت: «وظیفه تبیین و روایتگری ابزار می‌خواهد؛ حالا چه گفتاری، چه شنیداری، چه کتاب باشد، چه مصاحبت باشد... اصلاً جنگ رسانه است. بر عهده تک تک ما نهاده شده است.» ترابی‌کیا تأکید کرد که بانوان باید با الگوگیری از حضرت صدیقه طاهره و زینب کبری سلام‌الله‌علیهما که اولین راویان و پرچمداران مقاومت بودند، در این مسیر گام بردارند تا نسل آینده را برای تحقق ظهور تربیت کنند و پرچم را به دست صاحب اصلی‌اش برسانند. در بخش دیگری از برنامه قابی از عکس منتشرنشده دیدار شهید سپهبد رشید با رهبر انقلاب به سرکار خانم ترابی‌کیا همسر این شهید اهدا شد. بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با انتشار متن تقریظ‌های رهبر انقلاب بر کتاب‌های «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانومْ ماه» توسط اعضای خانواده این شهدا در تالار وحدت ادامه یافت. اجرای تئاتری برگرفته از داستان این سه کتاب توسط گروه تئاتر باشگاه سوره، تقدیر از خانواده شهیدان حسین دخانچی، شیرعلی سلطانی و سعید قهاری و نویسندگان کتاب‌های «تب ناتمام»، «همسفر آتش و برف» و «خانومْ ماه» و شعرخوانی آقای محمد رسولی از دیگر بخش‌های این مراسم بود.   متن کامل سروده‌ی آقای محمد رسولی نیز به شرح زیر است: هان ای قلم! رخصت بگیر از او بگویم این شعر را با نیت بانو بگویم   ای طبع! با این بیت‌ها خود را رفو کن از آیه‌ی تطهیر می‌گویی وضو کن   با شوق می‌خواهم که شعری تر بخوانم چون کودکی دلتنگ از مادر بخوانم   نور است او، در لا زمان و لا مکان است هرجا که می‌بینیم هست و بی‌نشان است   بی فاطمه جبریل هم نازل نمی‌شد قرآن بدون کوثرش کامل نمی‌شد   سر در نیاوردیم هرگز از مقامش می‌ایستاد احمد برای احترامش انسیةالحوراء، مثالش برگ گل بود دستش کتاب بوسه‌ی ختم‌الرسل بود   آری پیمبر عشق زهرا مذهبش بود هربار دید او را فداها بر لبش بود   جان پیمبر، جان مولا بود زهرا تفسیر پیوند دو دریا بود زهرا   تعریف ما از عشق در یک جمله این است زهرا فقط کفو امیرالمومنین است   با بودن زهرا، علی غم داشت؟ هرگز! جز حضرت صدیقه محرم داشت؟ هرگز!   تلفیق عقلانیت و احساس زهراست خیرالنساء تنها نه، خیر الناس زهراست   در خانه‌ای کوچک هزاران راز دیدیم از وصله‌های چادرش اعجاز دیدیدم   اذن شفاعت روز محشر در کف اوست تقدیر عالم لا به لای مصحف اوست   باید برای بردن نامش وضو داشت دیده است نابینا حجابی را که او داشت   با این همه، وقتش که شد آمد به میدان جان علی با جان خود آمد به میدان   دست منافق را به دست خویش رو کرد با خطبه‌اش تزویر را بی‌آبرو کرد   تاریخ را خواندی بگو با سست عهدان اتمام حجت کرد او با سست عهدان   هر شب به همراه علی تنهای تنها می‌رفت او تا خانه‌ی پیمان‌شکن‌ها   هر شب ولی خود را نشان دادند مردم در پاسخ او سر تکان دادند مردم   در آتش عشق به مولا سوخت زهرا درس ولایت را به ما آموخت زهرا   یک زن بزرگِ جمله مردان زمین است دنیا تماشا کن حقوق زن همین است   زن را چنین چشم و چراغ خانه گفتند در شان او "المراة ریحانه" گفتند   عفت پر پرواز او باشد، قفس نیست زن گوهر عشق است، ابزار هوس نیست   زن نیست آنکه فطرتش تاراج رفته زن کیست؟ مرد از دامنش معراج رفته   جز راه حق رفتن برایش بی‌نتیجه است دنبال الگویید آیا؟ زن خدیجه است   آنکه خدا یک روز دنیا را به او داد دنیاش را بخشید، زهرا را به او داد   آسیه هم زن بود اما با جهادش در کاخ فرعون ماند پای اعتقادش   زن را ز مردان هم فراتر می‌شناسند عیسی‌بن‌مریم را به مادر می‌شناسند   ایثار و جانبازی در ایمان سمیه است عمار سازی کار دامان سمیه است   مستوره‌ای اژ عفت و رازند زن‌ها هم قهرمان هم قهرمان سازند زن‌ها   زن جلوه‌اش در بطن عاشوراست آری نور حسین از زینب کبراست آری   او که جهان شد زیر و رو با انقلابش محدود بوده زینب آیا با حجابش؟   زینب به جای مردها هم امتحان داد آزاد بودن در اسیری را نشان داد   حالا کمی در بیت های آخرینم باید بگویم از زنان سرزمینم   نام آور گمنام، نور در حجابند در اصل آن ها صاحبان انقلابند   چون کوه پابرجا و همچون آب پاکند اسطوره‌های زنده‌ی این آب‌ و خاکند   هرکس که دارد معرفت، ممنون آن‌هاست ایران اسلامی ما مدیون آن‌هاست   محدوده‌ی دامانشان، این سرزمین است ذکر توسل‌هایشان، ام‌البنین است   دل‌هایشان آبی‌تر از دریاست انگار هر روز آن‌ها روز عاشوراست انگار   آن ها که فردای قیامت رو سپیدند دیروز و فردا نه، همین حالا شهیدند   آن مادران که تا همیشه سرفرازند با خون فرزندانشان تاریخ سازند   پهلوی زهرا، آخرین سوگندشان شد قربانی فرزند او، فرزندشان شد   آن همسران که پلکشان باران و ابر است آن همسران که نامشان معنای صبر است   دنیا نمانده بی ولی‌الله مردم فرزند زهرا می‌رسد از راه مردم   تقویم ما عطری دگر دارد بهارش زهراست بیش از هر کسی چشم انتظارش   از غربتش یک روز بیرون خواهد آمد با لشکری از فاطمیون خواهد آمد 🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=61818 #خبر
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 221 Visualizações 0 Anterior
  • زیارت نامه امیر المومنین علیه السلام
    السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِیَّةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیَّةِ، الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، الْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَةِ. السَّلَامُ عَلَیْکَ، وَ عَلَى ضَجِیعَیْکَ آدَمَ وَ نُوحٍ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْمَلَائِکَةِ الْمُحْدِقِینَ بِکَ وَ الْحَافِّینَ بِقَبْرِکَ. یَا مَوْلَایَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، هَذَا یَوْمُ الْأَحَدِ، وَهُوَیَوْمُکَ وَبِاسْمِکَ، وَأَنَاضَیْفُکَ فِیهِ وَجَارُکَ، فَأَضِفْنِی یَامَوْلَایَ وَأَجِرْنِی،فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ،وَ مَأْمُورٌبِالْإِجَارَةِ،فَافْعَلْ مَارَغِبْتُ إِلَیْکَ فِیهِ وَرَجَوْتُهُ مِنْکَ،بِمَنْزِلَتِکَ وَآلِ بَیْتِکَ عِنْدَاللَّهِ،وَبِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَکُمْ،وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّکَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَیْکُمْ أَجْمَعِینَ.

    زیارت حضرت زهراسلام الله علیها
    السَّلَامُ عَلَیْکِ یَامُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَاامْتَحَنَکِ صَابِرَةً،أَنَالَکِ مُصَدِّقٌ،صَابِرٌعَلَى مَاأَتَى بِهِ أَبُوکِ وَوَصِیُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا،وَأَنَا أَسْأَلُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلَّاأَلْحَقْتِنِی بِتَصْدِیقِی لَهُمَا،لِتُسَرَّ نَفْسِی،فَاشْهَدِی أَنِّی طَاهِرٌ بِوَلَایَتِکِ،وَوَلَایَةِ آلِ نَبِیِّکِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه وآله

    ✨زیارت نامه امیر المومنین علیه السلام 💫السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِیَّةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیَّةِ، الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، الْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَةِ. السَّلَامُ عَلَیْکَ، وَ عَلَى ضَجِیعَیْکَ آدَمَ وَ نُوحٍ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْمَلَائِکَةِ الْمُحْدِقِینَ بِکَ وَ الْحَافِّینَ بِقَبْرِکَ. یَا مَوْلَایَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، هَذَا یَوْمُ الْأَحَدِ، وَهُوَیَوْمُکَ وَبِاسْمِکَ، وَأَنَاضَیْفُکَ فِیهِ وَجَارُکَ، فَأَضِفْنِی یَامَوْلَایَ وَأَجِرْنِی،فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ،وَ مَأْمُورٌبِالْإِجَارَةِ،فَافْعَلْ مَارَغِبْتُ إِلَیْکَ فِیهِ وَرَجَوْتُهُ مِنْکَ،بِمَنْزِلَتِکَ وَآلِ بَیْتِکَ عِنْدَاللَّهِ،وَبِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَکُمْ،وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّکَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَیْکُمْ أَجْمَعِینَ. ✨زیارت حضرت زهراسلام الله علیها 💫السَّلَامُ عَلَیْکِ یَامُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَاامْتَحَنَکِ صَابِرَةً،أَنَالَکِ مُصَدِّقٌ،صَابِرٌعَلَى مَاأَتَى بِهِ أَبُوکِ وَوَصِیُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا،وَأَنَا أَسْأَلُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلَّاأَلْحَقْتِنِی بِتَصْدِیقِی لَهُمَا،لِتُسَرَّ نَفْسِی،فَاشْهَدِی أَنِّی طَاهِرٌ بِوَلَایَتِکِ،وَوَلَایَةِ آلِ نَبِیِّکِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه وآله
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 62 Visualizações 0 Anterior
  • ذکر روز یکشنبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام
    ای صاحب جلال و بزرگواری

    ذکر روز یک شنبه موجب فتح و نصرت می شود. ذکر روز یکشنبه به اسم امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود.
    🌿ذکر روز یکشنبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام ای صاحب جلال و بزرگواری 🍃ذکر روز یک شنبه موجب فتح و نصرت می شود. ذکر روز یکشنبه به اسم امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود.
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 59 Visualizações 0 Anterior
  • ایمان ابوطالب

    ✍🏻 از جمله نکاتی که علامه در توضیح این روایات به آن اشاره میکنند، ایمان جناب ابوطالب پدر امیرالمومنین علیه السلام است که متاسفانه در نقل های اهل سنت، کافر دانسته شده است. در کنار نقل هایی که علامه در تایید ایمان ایشان آورده اند، میشود به نکات زیر نیز اشاره کرد:

    حضرت فاطمه بنت اسد همسر جناب ابوطالب، در نکاح ایشان باقی ماند حال آنکه اگر کافر میبود باید از یکدیگر جدا میشدند.
    معاویه هیچ گاه کفر ابوطالب را به رخ امیرالمومنین نکشید (حال آنکه نامه های بسیاری بین ایشان و معاویه رد و بدل شد و معاویه از کوچکترین طعنی نمیگذشت).
    شعرهایی از ایشان باقی مانده که شاهد بر ایمان ایشان است مانند/#کافی:
    أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً
    نَبِيّاً كَمُوسَى خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُب
    در تحلیل چرایی نشر این اکاذیب میتوان به نقشه بنی امیه برای بد نام کردن امیرالمومنین و پایین کشیدن شأن ایشان اشاره کرد چه اینکه پدران طرف مقابل همه مورد طعن و تعییر بودند.
    #ایمان_ابوطالب #قریش #بنی_امیه
    #معاویه #تاریخ #شعر #تخریب
    @bazm_behar
    🔻ایمان ابوطالب

    ✍🏻 از جمله نکاتی که علامه در توضیح این روایات به آن اشاره میکنند، ایمان جناب ابوطالب پدر امیرالمومنین علیه السلام است که متاسفانه در نقل های اهل سنت، کافر دانسته شده است. در کنار نقل هایی که علامه در تایید ایمان ایشان آورده اند، میشود به نکات زیر نیز اشاره کرد:

    ▫️حضرت فاطمه بنت اسد همسر جناب ابوطالب، در نکاح ایشان باقی ماند حال آنکه اگر کافر میبود باید از یکدیگر جدا میشدند.
    ▫️معاویه هیچ گاه کفر ابوطالب را به رخ امیرالمومنین نکشید (حال آنکه نامه های بسیاری بین ایشان و معاویه رد و بدل شد و معاویه از کوچکترین طعنی نمیگذشت).
    ▫️شعرهایی از ایشان باقی مانده که شاهد بر ایمان ایشان است مانند/#کافی:
    أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً
    نَبِيّاً كَمُوسَى خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُب
    ▫️در تحلیل چرایی نشر این اکاذیب میتوان به نقشه بنی امیه برای بد نام کردن امیرالمومنین و پایین کشیدن شأن ایشان اشاره کرد چه اینکه پدران طرف مقابل همه مورد طعن و تعییر بودند.
    #ایمان_ابوطالب #قریش #بنی_امیه
    #معاویه #تاریخ #شعر #تخریب
    @bazm_behar
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 127 Visualizações 0 Anterior
  • ❁﷽❁
    نام قصه: گنج سخاوت بابا علی


    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
    توی یه دهکده قشنگ، پر از گل‌های رنگارنگ ، بابا علی و مامان فاطمه با خدیجه جوون و حسن کوچولو زندگی می‌کردن. بابا علی یه مرد مهربون بود که همیشه لبخندش مثل آفتاب گرم و دلنشین بود . هر روز صبح، با یه سبد پر از نون تازه و میوه‌های آبدار می‌رفت سر زمینش و به همه کمک می‌کرد.

    یه روز، وقتی بابا علی داشت از بازار برمی‌گشت، دید یه پرنده کوچولو 🐦‍⬛ روی زمین افتاده و بالش شکسته. دلش سوخت و پرنده رو آروم برداشت. گفت: «نترس کوچولو، من بهت کمک می‌کنم!» پرنده رو برد خونه، مامان فاطمه براش یه لونه نرم با پتو درست کرد و خدیجه جوون هر روز بهش دونه‌های خوشمزه می‌داد . حسن کوچولو هم با ذوق کنار لونه می‌نشست و براش آواز می‌خوند .

    چند روز بعد، پرنده خوب شد و با یه چشمک گفت: «مرسی که بهم کمک کردین! حالا منم یه راز بهتون می‌گم. توی جنگل، زیر درخت بلوط بزرگ ، یه گنج پنهونه!» بابا علی خندید و گفت: «گنج واقعی مهربونیه!» ولی حسن کوچولو پرید وسط و گفت: «بابا! بریم گنجو پیدا کنیم! شاید یه صندوق پر از شکلات باشه! » همه خندیدن و تصمیم گرفتن برن جنگل.

    صبح زود، با یه سبد پر از خوراکی ، راه افتادن. خدیجه جوون با یه سبد گل که خودش چیده بود ، حسن کوچولو با یه چوب جادویی که فکر می‌کرد واقعیه ، و مامان فاطمه با یه نقشه دست‌ساز ، کنار بابا علی قدم برمی‌داشتن. توی راه، یه خرگوش کوچولو جلوشون پرید و گفت: «اووه! کجا می‌رین؟ من گشنمه!» بابا علی بدون معطلی یه سیب قرمز بهش داد و گفت: «بخور، دوست من!» خرگوش ذوق کرد و پرید بغلش .

    بعدش، یه موش کوچولو از لای بوته‌ها اومد و گفت: «منم گشنمه!» خدیجه جوون یه تیکه نون بهش داد و موش با خوشحالی دمشو تکون داد. یه کم جلوتر، یه جغد پیر روی شاخه نشسته بود و غرغر کرد: «هیچ‌کس به من توجه نمی‌کنه!» مامان فاطمه یه مشت گردو بهش داد و گفت: «تو هم دوست مایی!» جغد خندید و گفت: «عجب آدمای مهربونی!» .

    بالاخره رسیدن به درخت بلوط بزرگ . حسن کوچولو با چوب جادوییش زمینو کند و یه صندوق چوبی پیدا کرد! وقتی درشو باز کردن، دیدن پر از دونه‌های طلاییه! ولی بابا علی گفت: «اینا دونه‌های گیاهن! می‌تونیم بکاریمشون و برای همه غذا درست کنیم!» حسن کوچولو اول یکم اخم کرد ، ولی بعد گفت: «آره! می‌خوام به همه شکلات بدم… نه، نون بدم!» .

    وقتی برگشتن دهکده، بابا علی دونه‌ها رو کاشت . چند ماه بعد، زمین پر شد از گندم‌های طلایی . مامان فاطمه و خدیجه جوون نون‌های تازه پختن ، و حسن کوچولو با یه سبد پر از نون و میوه، به همه بچه‌های دهکده داد . خرگوش، موش، و جغد هم اومدن و با همه جشن گرفتن . همه می‌خندیدن و می‌گفتن: «بابا علی، تو گنج واقعی رو پیدا کردی: قلب مهربونت!» .

    بابا علی خندید و گفت: «مهربونی مثل یه دونه‌ست. اگه بکاریش، کلی خوشحالی می‌رسه!» حسن کوچولو پرید بغل بابا و گفت: «منم می‌خوام مثل تو مهربون باشم!» از اون روز، هر وقت کسی تو دهکده کمک می‌خواست، حسن کوچولو با سبدش می‌دوید و می‌گفت: «منم گنج مهربونی دارم!» .

    قصه ما بسر رسید کلاغه به خونه‌اش نرسید

    🐦‍⬛
    پدر و مادر مهربان!
    این قصه اقتباسی از روایت نورانی زیر می‌باشد:

    امیر المومنین علی علیه السلام:
    السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ.
    بخشندگی آن است که بی درخواست باشد، اما آنچه پس از درخواست دادن باشد، از روی شرمندگی و بی‌میلی است.

    نهج البلاغه - حکمت ٥٣

    🪷
    کانال قصه شبهای رویایی
    قصه‌های کودکانه از روایات اهل بیت علیهم‌السلام.
    https://eitaa.com/joinchat/4118021162C080f17b628
    ❁﷽❁ نام قصه: گنج سخاوت بابا علی 🌟 یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود 🌈 توی یه دهکده قشنگ، پر از گل‌های رنگارنگ 🌸، بابا علی و مامان فاطمه با خدیجه جوون و حسن کوچولو زندگی می‌کردن. بابا علی یه مرد مهربون بود که همیشه لبخندش مثل آفتاب گرم و دلنشین بود ☀️. هر روز صبح، با یه سبد پر از نون تازه 🥖 و میوه‌های آبدار 🍎 می‌رفت سر زمینش و به همه کمک می‌کرد. یه روز، وقتی بابا علی داشت از بازار برمی‌گشت، دید یه پرنده کوچولو 🐦‍⬛ روی زمین افتاده و بالش شکسته. دلش سوخت و پرنده رو آروم برداشت. گفت: «نترس کوچولو، من بهت کمک می‌کنم!» 🥰 پرنده رو برد خونه، مامان فاطمه براش یه لونه نرم با پتو درست کرد 🛏️ و خدیجه جوون هر روز بهش دونه‌های خوشمزه می‌داد 🌾. حسن کوچولو هم با ذوق کنار لونه می‌نشست و براش آواز می‌خوند 🎶. چند روز بعد، پرنده خوب شد و با یه چشمک گفت: «مرسی که بهم کمک کردین! حالا منم یه راز بهتون می‌گم. توی جنگل، زیر درخت بلوط بزرگ 🌳، یه گنج پنهونه!» بابا علی خندید و گفت: «گنج واقعی مهربونیه!» 😊 ولی حسن کوچولو پرید وسط و گفت: «بابا! بریم گنجو پیدا کنیم! شاید یه صندوق پر از شکلات باشه! 🍬» همه خندیدن و تصمیم گرفتن برن جنگل. صبح زود، با یه سبد پر از خوراکی 🧺، راه افتادن. خدیجه جوون با یه سبد گل که خودش چیده بود 💐، حسن کوچولو با یه چوب جادویی که فکر می‌کرد واقعیه 🪄، و مامان فاطمه با یه نقشه دست‌ساز 🗺️، کنار بابا علی قدم برمی‌داشتن. توی راه، یه خرگوش کوچولو 🐰 جلوشون پرید و گفت: «اووه! کجا می‌رین؟ من گشنمه!» بابا علی بدون معطلی یه سیب قرمز بهش داد 🍎 و گفت: «بخور، دوست من!» خرگوش ذوق کرد و پرید بغلش 🥰. بعدش، یه موش کوچولو 🐭 از لای بوته‌ها اومد و گفت: «منم گشنمه!» خدیجه جوون یه تیکه نون بهش داد 🥖 و موش با خوشحالی دمشو تکون داد. یه کم جلوتر، یه جغد پیر 🦉 روی شاخه نشسته بود و غرغر کرد: «هیچ‌کس به من توجه نمی‌کنه!» مامان فاطمه یه مشت گردو بهش داد 🌰 و گفت: «تو هم دوست مایی!» جغد خندید و گفت: «عجب آدمای مهربونی!» 😊. بالاخره رسیدن به درخت بلوط بزرگ 🌳. حسن کوچولو با چوب جادوییش زمینو کند و یه صندوق چوبی پیدا کرد! 🪣 وقتی درشو باز کردن، دیدن پر از دونه‌های طلاییه! 🌟 ولی بابا علی گفت: «اینا دونه‌های گیاهن! می‌تونیم بکاریمشون و برای همه غذا درست کنیم!» حسن کوچولو اول یکم اخم کرد 😕، ولی بعد گفت: «آره! می‌خوام به همه شکلات بدم… نه، نون بدم!» 😄. وقتی برگشتن دهکده، بابا علی دونه‌ها رو کاشت 🌱. چند ماه بعد، زمین پر شد از گندم‌های طلایی 🌾. مامان فاطمه و خدیجه جوون نون‌های تازه پختن 🥐، و حسن کوچولو با یه سبد پر از نون و میوه، به همه بچه‌های دهکده داد 🍏. خرگوش، موش، و جغد هم اومدن و با همه جشن گرفتن 🎉. همه می‌خندیدن و می‌گفتن: «بابا علی، تو گنج واقعی رو پیدا کردی: قلب مهربونت!» ❤️. بابا علی خندید و گفت: «مهربونی مثل یه دونه‌ست. اگه بکاریش، کلی خوشحالی می‌رسه!» 🌈 حسن کوچولو پرید بغل بابا و گفت: «منم می‌خوام مثل تو مهربون باشم!» 🥰 از اون روز، هر وقت کسی تو دهکده کمک می‌خواست، حسن کوچولو با سبدش می‌دوید و می‌گفت: «منم گنج مهربونی دارم!» 😊. قصه ما بسر رسید کلاغه به خونه‌اش نرسید 🦜 🌛🌍🐰🐭🐦‍⬛🦉🦜🌜 پدر و مادر مهربان! این قصه اقتباسی از روایت نورانی زیر می‌باشد: امیر المومنین علی علیه السلام: السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ. بخشندگی آن است که بی درخواست باشد، اما آنچه پس از درخواست دادن باشد، از روی شرمندگی و بی‌میلی است. نهج البلاغه - حکمت ٥٣ 🌼🌻💐🌷🏵️💮🌸🪷🌺🌹 🌜 کانال قصه شبهای رویایی 🌟 قصه‌های کودکانه از روایات اهل بیت علیهم‌السلام. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/4118021162C080f17b628
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 245 Visualizações 0 Anterior
  • ❁﷽❁

    مهر و تسبیح و بغض دیرین

    کنار بازار بزرگ حرم امیرالمومنین (ع) در نجف، بوی عطر گلاب، نجواهای زائران و صدای تق‌تق تسبیح‌ها، با تلاش مردی نجیب و پرهیزگار آمیخته بود. او سید حسن بود، صاحب یک مغازه کوچک فروش مهر و تسبیح. مهرها از کربلا می‌آمدند، تربت خام بودند و سخت. بچه‌های سید حسن، جلوی مغازه می‌نشستند. با دقت و صبر، مهرها را روی قالیچه‌های کهنه می‌گذاشتند و ساعت‌ها می‌سابیدند تا زبری تربت برود و مهر نرم و صاف شود؛ تا مهر، آماده سجده بر پیشانی عاشق شود. این تلاش سخت، نماد زندگی سید حسن بود؛ تلاشی برای آوردن نان حلال سر سفره‌ای که برکتش، تعداد زیاد اولادش بود.


    در کمند سیاست و خون

    اما در این خانه، بذر عشق به اهل بیت (ع) با بذر مبارزه در آمیخته بود. سید محمد علی**، پسر بزرگ سید حسن، از ۱۵-۱۶ سالگی قدم به دنیای نظامی‌گری گذاشته بود. او نه تنها یک نظامی بود، بلکه قلبش با افکار نورانی **سید محمد باقر صدر گره خورده و او را به یکی از مریدان و حلقه نزدیکان آقا تبدیل کرده بود. پیوستن به حزب الدعوه یعنی پا نهادن در مسیری پر خطر در عراقی که زیر چکمه‌های رژیم بعث و شخص صدام نفس می‌کشید.

    وقتی صدام به قدرت رسید، حلقه فشار بر دین‌داران و به‌ویژه یاران سید محمد باقر صدر تنگ و تنگ‌تر شد. حکم‌های دستگیری و اعدام، مثل بادی سوزان در نجف می‌وزید. سید محمد علی، که نامش در لیست بود، آواره شهرها شد. او از ترس، خود را در کنج خانه‌ها پنهان می‌کرد و پدر می‌دانست که گناه پسر، سنگین‌تر از آن است که بتوان از آن گذشت.

    آن صبح سیاه در جوار امیر (ع)

    روزی شوم، سید حسن مثل همیشه، اول صبحی دم مغازه‌اش را آب و جارو می‌کرد تا روزی با برکت را آغاز کند. ناگهان، یک ماشین بعثی با بی‌حیایی تمام، درست روبروی حرم مطهر امیرالمومنین (ع) توقف کرد. صدای نوار ترانه ام کلثوم با لحنی بلند و هتاکانه، سکوت ملکوتی صبح را درید. دو بعثی مست و مغرور درون ماشین نشسته بودند.

    سید حسن، خادم اهل بیت (ع)، طاقت این بی‌حرمتی را نداشت. غیرتش به جوش آمد. قدم پیش گذاشت و با لحنی تند به آن‌ها تذکر داد. برای آن بعثی‌ها، این تذکر حکم بهانه‌ای بود که مدت‌ها دنبالش می‌گشتند. مرد نجیب نجفی را گرفتند، سوار ماشین کردند و او را به نقطه‌ای نامعلوم بردند.


    ۵۰ سال بی‌نشانی

    پسرعموهای سید حسن بی‌تابانه پیگیر شدند. یک توهین که اینقدر مجازات سنگینی ندارد! اما پاسخ هولناک و نفس‌گیر بود: «سید حسن را در ازای سید محمد علی نگه می‌داریم. اگر پسر بیاید، پدر را آزاد می‌کنیم.»

    سید حسن تبدیل به یک گروگان شد؛ گروگان پسرِ مبارز و عقیده‌اش.

    از آن روز، تقریباً ۵۰ تا ۶۰ سال می‌گذرد. سید محمد علی پس از سقوط صدام، با قلبی پر از آتش، به عراق برگشت. تمام زندان‌های عراق را گشت؛ از هر دیواری، از هر سلولی، از هر نگهبانی، سراغ پدر را گرفت. اما هیچ اثری پیدا نشد.

    هم‌بندی‌های قدیمی و زندانیان آزاد شده، با چشمانی پر از اشک و صداهایی لرزان، خبر هولناکی را زمزمه کردند: «سید حسن شهید شد.»

    اما شهادت او پایان ماجرا نبود. فاجعه، عمق دیگری داشت. ظاهراً شهید سید حسن حسینی، پس از شهادتش، قربانی وحشیانه‌ترین اقدام رژیم بعث شده بود. او را با **چرخ گوشت‌های مشهور آن زندان‌ها چرخ کرده بودند تا هیچ اثر و نشانی از پیکرش باقی نماند. تا قبرش گم شود و خانواده‌اش برای همیشه در حسرت یک نشان کوچک بسوزند.

    و اینگونه شهید سید حسن حسینی**، در اسارت و غربت، در اوج مظلومیت به دست رژیم بعث شهید شد.

    این سرنوشت اوست؛ قصه‌ای از مهر و تسبیح و غیرت که به خون و بی‌نشانی ختم شد. و این افتخار من است که نوه آن شهید بزرگوار هستم.

    التماس دعا.
    ❁﷽❁ مهر و تسبیح و بغض دیرین کنار بازار بزرگ حرم امیرالمومنین (ع) در نجف، بوی عطر گلاب، نجواهای زائران و صدای تق‌تق تسبیح‌ها، با تلاش مردی نجیب و پرهیزگار آمیخته بود. او سید حسن بود، صاحب یک مغازه کوچک فروش مهر و تسبیح. مهرها از کربلا می‌آمدند، تربت خام بودند و سخت. بچه‌های سید حسن، جلوی مغازه می‌نشستند. با دقت و صبر، مهرها را روی قالیچه‌های کهنه می‌گذاشتند و ساعت‌ها می‌سابیدند تا زبری تربت برود و مهر نرم و صاف شود؛ تا مهر، آماده سجده بر پیشانی عاشق شود. این تلاش سخت، نماد زندگی سید حسن بود؛ تلاشی برای آوردن نان حلال سر سفره‌ای که برکتش، تعداد زیاد اولادش بود. در کمند سیاست و خون اما در این خانه، بذر عشق به اهل بیت (ع) با بذر مبارزه در آمیخته بود. سید محمد علی**، پسر بزرگ سید حسن، از ۱۵-۱۶ سالگی قدم به دنیای نظامی‌گری گذاشته بود. او نه تنها یک نظامی بود، بلکه قلبش با افکار نورانی **سید محمد باقر صدر گره خورده و او را به یکی از مریدان و حلقه نزدیکان آقا تبدیل کرده بود. پیوستن به حزب الدعوه یعنی پا نهادن در مسیری پر خطر در عراقی که زیر چکمه‌های رژیم بعث و شخص صدام نفس می‌کشید. وقتی صدام به قدرت رسید، حلقه فشار بر دین‌داران و به‌ویژه یاران سید محمد باقر صدر تنگ و تنگ‌تر شد. حکم‌های دستگیری و اعدام، مثل بادی سوزان در نجف می‌وزید. سید محمد علی، که نامش در لیست بود، آواره شهرها شد. او از ترس، خود را در کنج خانه‌ها پنهان می‌کرد و پدر می‌دانست که گناه پسر، سنگین‌تر از آن است که بتوان از آن گذشت. آن صبح سیاه در جوار امیر (ع) روزی شوم، سید حسن مثل همیشه، اول صبحی دم مغازه‌اش را آب و جارو می‌کرد تا روزی با برکت را آغاز کند. ناگهان، یک ماشین بعثی با بی‌حیایی تمام، درست روبروی حرم مطهر امیرالمومنین (ع) توقف کرد. صدای نوار ترانه ام کلثوم با لحنی بلند و هتاکانه، سکوت ملکوتی صبح را درید. دو بعثی مست و مغرور درون ماشین نشسته بودند. سید حسن، خادم اهل بیت (ع)، طاقت این بی‌حرمتی را نداشت. غیرتش به جوش آمد. قدم پیش گذاشت و با لحنی تند به آن‌ها تذکر داد. برای آن بعثی‌ها، این تذکر حکم بهانه‌ای بود که مدت‌ها دنبالش می‌گشتند. مرد نجیب نجفی را گرفتند، سوار ماشین کردند و او را به نقطه‌ای نامعلوم بردند. ۵۰ سال بی‌نشانی پسرعموهای سید حسن بی‌تابانه پیگیر شدند. یک توهین که اینقدر مجازات سنگینی ندارد! اما پاسخ هولناک و نفس‌گیر بود: «سید حسن را در ازای سید محمد علی نگه می‌داریم. اگر پسر بیاید، پدر را آزاد می‌کنیم.» سید حسن تبدیل به یک گروگان شد؛ گروگان پسرِ مبارز و عقیده‌اش. از آن روز، تقریباً ۵۰ تا ۶۰ سال می‌گذرد. سید محمد علی پس از سقوط صدام، با قلبی پر از آتش، به عراق برگشت. تمام زندان‌های عراق را گشت؛ از هر دیواری، از هر سلولی، از هر نگهبانی، سراغ پدر را گرفت. اما هیچ اثری پیدا نشد. هم‌بندی‌های قدیمی و زندانیان آزاد شده، با چشمانی پر از اشک و صداهایی لرزان، خبر هولناکی را زمزمه کردند: «سید حسن شهید شد.» اما شهادت او پایان ماجرا نبود. فاجعه، عمق دیگری داشت. ظاهراً شهید سید حسن حسینی، پس از شهادتش، قربانی وحشیانه‌ترین اقدام رژیم بعث شده بود. او را با **چرخ گوشت‌های مشهور آن زندان‌ها چرخ کرده بودند تا هیچ اثر و نشانی از پیکرش باقی نماند. تا قبرش گم شود و خانواده‌اش برای همیشه در حسرت یک نشان کوچک بسوزند. و اینگونه شهید سید حسن حسینی**، در اسارت و غربت، در اوج مظلومیت به دست رژیم بعث شهید شد. این سرنوشت اوست؛ قصه‌ای از مهر و تسبیح و غیرت که به خون و بی‌نشانی ختم شد. و این افتخار من است که نوه آن شهید بزرگوار هستم. التماس دعا.
    Love
    1
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 298 Visualizações 0 Anterior
  • ❁﷽❁

    قصه: راز جنگل دوستی


    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، توی یه جنگل سرسبز و قشنگ ، سه تا دوست جون جونی زندگی می‌کردند: یه خرس کوچولو تپلی و بامزه که عاشق عسل بود ، یه ببری شیطون و بازیگوش که همیشه دنبال ماجراجویی بود ، و یه شیر مهربون با یال‌های طلایی که خیلی عاقل و دانا بود و همه دوستش داشتند.

    یه روز آفتابی ، خرس کوچولو دلش یه عالمه عسل خواست. گفت: "وای، بچه‌ها! دلم برای یه عسل شیرین و خوشمزه غش رفته! " ببری که همیشه پر از انرژی بود، گفت: "آخ جون! پس بریم دنبال عسل! حتماً یه جایی توی این جنگل پیدا می‌کنیم." شیر مهربون لبخندی زد و گفت: "باشه دوستان من، ولی باید با دقت و فکر بریم. جنگل پر از رازه و باید مواظب باشیم."

    سه تا دوست راه افتادند. خرس کوچولو هی این‌طرف و اون‌طرف رو بو می‌کشید به امید اینکه بوی عسل به مشامش برسه. ببری هم می‌دوید و می‌پرید و هیجان‌زده بود. شیر مهربون اما آروم و متفکر راه می‌رفت و به اطراف خوب نگاه می‌کرد .

    اونا رفتند و رفتند تا به یه قسمت از جنگل رسیدند که خیلی ساکت و عجیب بود. درخت‌ها بلند و سر به فلک کشیده بودند و برگ‌هاشون سایه بزرگی انداخته بود. خرس کوچولو یه کمی ترسید و چسبید به شیر مهربون . ببری هم که اولش شیطنت می‌کرد، حالا آروم‌تر شده بود.

    یهو ببری یه صدای خش‌خش شنید و دید یه زنبور داره از لای درخت‌ها پرواز می‌کنه. با خوشحالی گفت: "پیداش کردم! حتماً کندو همین اطرافه!" و خواست بدو بره دنبال زنبور. شیر مهربون فوری جلوش رو گرفت و گفت: "صبر کن ببری جان! عجله نکن. شاید این یه دام باشه یا خطرناک باشه." خرس کوچولو که خیلی هوس عسل داشت، گفت: "آخه شیر مهربون، دیگه نمی‌تونم صبر کنم!"

    شیر مهربون گفت: "دوستای خوبم، برای اینکه به هدفمون برسیم و پیروز بشیم، باید خوب فکر کنیم و عجله نکنیم و با تدبیر کار کنیم." بعد با چشم‌های تیزبینش اطراف رو نگاه کرد و یه چیز برق‌برقی پشت یه درخت بزرگ دید.

    آروم آروم به سمت اون درخت رفتند و دیدند که اونجا یه کندوی عسل بزرگ و پر از عسل بود! ولی دور کندو یه عالمه خار و شاخه تیز بود که نمی‌شد به راحتی بهش نزدیک شد. خرس کوچولو با ناراحتی گفت: "آی، چقدر سخته! چطور عسل رو برداریم؟"

    شیر مهربون گفت: "نگران نباشید، راهش رو پیدا می‌کنیم." بعد شروع کرد به فکر کردن. ببری هم که از اولش هیجان‌زده بود، حالا با دقت به شیر مهربون نگاه می‌کرد. شیر مهربون یه چوب بلند و محکم پیدا کرد و با کمک اون، شاخه‌های تیز رو آروم آروم کنار زد تا راه برای رسیدن به کندو باز شد. خرس کوچولو از خوشحالی بال درآورده بود!

    وقتی به کندو رسیدند، خرس کوچولو حسابی عسل خورد و ببری هم از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید. شیر مهربون هم لبخند می‌زد و از اینکه دوستاش خوشحال بودند، خوشحال بود. اونا فهمیدند که با فکر کردن و عجله نکردن و رازدار بودن، می‌تونن به هر چیزی که می‌خوان برسن.

    قصه ما بسر رسید کلاغه به خونه اش نرسید. 🐦‍⬛

    🐦‍⬛
    پدر و مادر مهربان!
    این قصه اقتباسی از روایت نورانی زیر می‌باشد:
    امیر المومنین علی علیه السلام:

    الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ وَ الرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ.

    پيروزى در دورانديشى، و دور انديشى در به كار گيرى صحيح انديشه، و انديشه صحيح به راز دارى است.

    نهج البلاغه - حکمت ٤٨
    🪷
    کانال قصه شبهای رویایی
    قصه‌های کودکانه از روایات اهل بیت علیهم‌السلام.

    https://eitaa.com/joinchat/4118021162C080f17b628
    ❁﷽❁ قصه: 🐻🐯🦁 راز جنگل دوستی 🌟 یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، توی یه جنگل سرسبز و قشنگ 🌳، سه تا دوست جون جونی زندگی می‌کردند: یه خرس کوچولو 🐻 تپلی و بامزه که عاشق عسل بود 🍯، یه ببری 🐯 شیطون و بازیگوش که همیشه دنبال ماجراجویی بود 🤸، و یه شیر مهربون 🦁 با یال‌های طلایی که خیلی عاقل و دانا بود 📚 و همه دوستش داشتند. یه روز آفتابی ☀️، خرس کوچولو 🐻 دلش یه عالمه عسل خواست. گفت: "وای، بچه‌ها! دلم برای یه عسل شیرین و خوشمزه غش رفته! 😋" ببری 🐯 که همیشه پر از انرژی بود، گفت: "آخ جون! پس بریم دنبال عسل! حتماً یه جایی توی این جنگل پیدا می‌کنیم." شیر مهربون 🦁 لبخندی زد و گفت: "باشه دوستان من، ولی باید با دقت و فکر بریم. جنگل پر از رازه و باید مواظب باشیم." 🤫 سه تا دوست راه افتادند. خرس کوچولو 🐻 هی این‌طرف و اون‌طرف رو بو می‌کشید 👃 به امید اینکه بوی عسل به مشامش برسه. ببری 🐯 هم می‌دوید و می‌پرید و هیجان‌زده بود. شیر مهربون 🦁 اما آروم و متفکر راه می‌رفت و به اطراف خوب نگاه می‌کرد 👀. اونا رفتند و رفتند تا به یه قسمت از جنگل رسیدند که خیلی ساکت و عجیب بود. 🤫 درخت‌ها بلند و سر به فلک کشیده بودند و برگ‌هاشون سایه بزرگی انداخته بود. 🌲 خرس کوچولو 🐻 یه کمی ترسید و چسبید به شیر مهربون 🦁. ببری 🐯 هم که اولش شیطنت می‌کرد، حالا آروم‌تر شده بود. یهو ببری 🐯 یه صدای خش‌خش شنید و دید یه زنبور 🐝 داره از لای درخت‌ها پرواز می‌کنه. با خوشحالی گفت: "پیداش کردم! حتماً کندو همین اطرافه!" 🤩 و خواست بدو بره دنبال زنبور. شیر مهربون 🦁 فوری جلوش رو گرفت و گفت: "صبر کن ببری جان! ✋ عجله نکن. شاید این یه دام باشه یا خطرناک باشه." خرس کوچولو 🐻 که خیلی هوس عسل داشت، گفت: "آخه شیر مهربون، دیگه نمی‌تونم صبر کنم!" 😩 شیر مهربون 🦁 گفت: "دوستای خوبم، برای اینکه به هدفمون برسیم و پیروز بشیم، باید خوب فکر کنیم و عجله نکنیم و با تدبیر کار کنیم." 🤫 بعد با چشم‌های تیزبینش اطراف رو نگاه کرد و یه چیز برق‌برقی پشت یه درخت بزرگ دید. ✨ آروم آروم به سمت اون درخت رفتند و دیدند که اونجا یه کندوی عسل 🍯 بزرگ و پر از عسل بود! 🥳 ولی دور کندو یه عالمه خار و شاخه تیز بود که نمی‌شد به راحتی بهش نزدیک شد. خرس کوچولو 🐻 با ناراحتی گفت: "آی، چقدر سخته! چطور عسل رو برداریم؟" 😔 شیر مهربون 🦁 گفت: "نگران نباشید، راهش رو پیدا می‌کنیم." بعد شروع کرد به فکر کردن. 🤔 ببری 🐯 هم که از اولش هیجان‌زده بود، حالا با دقت به شیر مهربون 🦁 نگاه می‌کرد. شیر مهربون 🦁 یه چوب بلند و محکم پیدا کرد و با کمک اون، شاخه‌های تیز رو آروم آروم کنار زد تا راه برای رسیدن به کندو باز شد. 🪜 خرس کوچولو 🐻 از خوشحالی بال درآورده بود! 🐻‍❄️ وقتی به کندو رسیدند، خرس کوچولو 🐻 حسابی عسل خورد 🍯 و ببری 🐯 هم از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید. 🎉 شیر مهربون 🦁 هم لبخند می‌زد و از اینکه دوستاش خوشحال بودند، خوشحال بود. 😊 اونا فهمیدند که با فکر کردن و عجله نکردن و رازدار بودن، می‌تونن به هر چیزی که می‌خوان برسن. 🧠 قصه ما بسر رسید کلاغه به خونه اش نرسید. 🐦‍⬛ 🌛🌍🐰🐭🐦‍⬛🦉🦜🌜 پدر و مادر مهربان! این قصه اقتباسی از روایت نورانی زیر می‌باشد: امیر المومنین علی علیه السلام: الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ وَ الرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ. پيروزى در دورانديشى، و دور انديشى در به كار گيرى صحيح انديشه، و انديشه صحيح به راز دارى است. نهج البلاغه - حکمت ٤٨ 🌼🌻💐🌷🏵️💮🌸🪷🌺🌹 🌜 کانال قصه شبهای رویایی 🌟 قصه‌های کودکانه از روایات اهل بیت علیهم‌السلام. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/4118021162C080f17b628
    Love
    1
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 428 Visualizações 0 Anterior
  • آيين دوست يابى
    امیر المومنین علی علیه السلام:
    ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوان تر آن كه دوستان خود را از دست بدهد.

    أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ .

    نهج البلاغه - حکمت ١٢ (طرُق المودّة ):
    آيين دوست يابى 🙂 امیر المومنین علی علیه السلام: ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوان تر آن كه دوستان خود را از دست بدهد. أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ . نهج البلاغه - حکمت ١٢ (طرُق المودّة ):
    Love
    1
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 473 Visualizações 1 Anterior
Páginas impulsionada
شبکه اجتماعی امین https://aminsocial.com