• علامه محمدتقی جعفری(ره):

    ️روزی طلبه #فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود. پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه ای بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند.
    🔹چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. می‌دانستم اين شيفتگی، به #استقلال فكرش صدمه می زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم.
    🔹️ روزی كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، #بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی یک كلمه، رفت كه رفت.
    🔹️ اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آن‌همه خدمات فكری و فرهنگي به اسلام، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، #اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازی آن‌روز است!

    "زندگانی عالمان دین"
    eitaa.com/Alemin
    ❇️ علامه محمدتقی جعفری(ره): 🔹️روزی طلبه #فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود. پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه ای بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. 🔹چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. می‌دانستم اين شيفتگی، به #استقلال فكرش صدمه می زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قربانی استقلال ضميرش كنم. 🔹️ روزی كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، #بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی یک كلمه، رفت كه رفت. 🔹️ اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آن‌همه خدمات فكری و فرهنگي به اسلام، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، #اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازی آن‌روز است! "زندگانی عالمان دین" 🔰eitaa.com/Alemin
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 122 Visualizações 0 Anterior
  • ایران بر پایه دانایی و ایمان ایستاده نه بر تقلید از غرب


     حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲ 

     همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد.
    در این نشست دکتر موسی حقانی، عضو شورای علمی و دبیر همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای»، در سخنانی ضمن مرور تجربه‌های تاریخی مواجهه ما با سلطه‌طلبی غرب، نسبت آن را با تغییراتی که امروز در نظام بین‌الملل در جریان است را بررسی کرد.
     رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند.



    [دریافت فیلم]
     بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین.

    عرض ادب و سلام دارم خدمت حضّار محترم و گرامی می‌دارم یاد امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای جریان مقاومت را و آرزوی توفیق دارم برای همه‌ی عزیزانی که در این جمع حضور دارند و در راستای مقابله‌ی با سلطه‌ی غرب در کشور در عرصه‌های مختلف فعّالیّت می‌کنند.

    ما امروز در یک مقطع بسیار حسّاس از تاریخ جهان قرار داریم که این همایش ما هم اتّفاقاً می‌خواهد این وضعیّت را بر اساس دیدگاه‌های رهبر معظّم انقلاب تبیین بکند، و آن پوست‌اندازی نظام بین‌الملل و واقع شدن جهان در یک پیچ تاریخی مهم است. اتّفاقاتی که در این دو سال اخیر و حتّی قبل از آن رخ داده و بعد از این هم رخ خواهد داد، عمدتاً در راستای همین پوست‌اندازی و تغییراتی است که در نظام بین‌الملل دارد صورت می‌گیرد. طوفان‌الاقصیٰ و جنگ دوازده‌روزه و اتّفاقاتی که الان بین روسیه و اوکراین در جریان است، اختلافاتی که بین آمریکا و چین وجود دارد، آن قدرت‌طلبی یا خوی استکباری مداخله‌جویی که از آمریکا و از رئیس‌جمهور نادانشان ما داریم می‌بینیم که حتّی هم‌پیمانان خودشان را هم تحقیر می‌کند، این‌ها همه بیانگر این اتّفاق مهمّی است که دارد رخ می‌دهد.

    البتّه این تجربه‌ای که ما الان در آن واقع شده‌ایم اوّلین تجربه‌مان نیست؛ حدّاقل در دوران معاصر، یعنی در ۲۲۰ سال اخیر، جهان دو بار این تجربه را از سر گذرانده. و اینکه رهبر معظّم انقلاب مدام تأکید می‌کنند ــ حتّی در این نشستی که در دوازدهم آبان خدمت ایشان برگزار شد ــ بر مطالعه‌ی تاریخ و جدّیّت در مطالعه‌ی تاریخ، برمی‌گردد به مرور همین تجربه‌ها و ضرورت مرور این تجربه‌هایی که ما پشت سر گذاشته‌ایم. در ۲۲۰ سال اخیر، ما با سلطه‌طلبی غرب در منطقه و علیه خودمان مواجه هستیم. خب ایران در ابتدای قرن نوزدهم یک کشور بزرگ بود و رقابت‌های استعماری هم به این منطقه کشیده شد و کشور ما هم متأسّفانه با ناآمادگی‌ای که داشت، در معرض این رقابت‌ها قرار گرفت و آسیب‌های جدّی دید. آن موقع هم انگلستان به عنوان یک قدرت ظهور کرده بود، با روسیه‌ی تزاری و با فرانسه در عصر ناپلئون درگیر بود و این درگیری‌ها به منطقه‌ی ما هم کشیده شد. متأسّفانه ضعفی که ما از بعد از سقوط صفویّه دچارش شده بودیم و انفعالی که در جامعه‌ی ما حاکم شده بود و نفوذ، باعث شد که ما در آن پیچ تاریخی نتوانیم از منافع کشور خودمان دفاع بکنیم. همه‌ی دوستان می‌دانند چه اتّفاقاتی در آن قرن برای ما رخ داد؛ آن قرن سیاهی که در پایانش چند میلیون ایرانی کشته شدند، در ابتدایش هم بخش‌هایی از سرزمین ما از کشورمان جدا شد؛ گرجستان، قفقاز، آسیای میانه و افغانستان بخش‌هایی بود که از ایران در این مقطع جدا شد، به جهت اینکه ما قوی و مستقل نبودیم.

    البتّه قاجار بیشتر از اینکه مستقل نباشد، مستأصل بود؛ استیصالش هم از این حیث بود که این‌ها، هم با حمله‌ی نظامی به کشور ما باعث شدند که ما توانمندی‌هایمان را از دست بدهیم و هم شبکه‌ی نفوذی که در کشور ایجاد کردند به کشور ما آسیب جدّی وارد کرد. در همین ماجرا، به ما جنگ تحمیل شد و باز به ما صلح تحمیل شد. جنگ تحمیلی‌ای که روس‌ها با تحریک انگلیسی‌ها علیه ما در دوران فتحعلی‌شاه راه انداختند، منجر به یک صلح تحمیلی شد که آن هم با فشار انگلستان رخ داد و منجر به عهدنامه‌ی گلستان شد، بعد ترکمانچای، بعد عهدنامه‌ی پاریس که ما در آن هرات و افغانستان را از دست دادیم؛ یعنی این چرخه‌ی جنگ تحمیلی، صلح تحمیلی و قراردادهای تحمیلی در دوران اوّل، ایران را به‌شدّت فرسوده کرد و نهایتاً قاجار مستأصل شد و انگلستان با یک کودتا یک رژیم وابسته را در ایران روی کار آورد. این پیچ دوّم تاریخی بود؛ باز غفلت و حاکم شدن یک رژیم استبدادی به مدّت ۵۷ سال که تمام داروندار ایرانی‌ها را مورد هجمه قرار داد، از سبک زندگی‌ای که ما داشتیم، از چادر بانوان ایرانی، تا مجالس عزای سیّدالشّهداء، تا اقتصاد ایران، تا سرزمین‌های ما. در این دوره هم که وابستگی و سلطه‌ی غرب بر کشور ما اِعمال شد، ما همچنان می‌بینیم که جدایی سرزمین و تسلّط بر منابع و غارت منابع وجود دارد.

    انقلاب اسلامی این چرخه را به هم زد، منتها ما با انقلاب اسلامی وارد پیچ سوّم تاریخی شدیم. تفاوت‌های جدّی‌ای هم خوشبختانه بین این دوره با آن دو دوره وجود دارد. درک این مطلب برای جامعه‌ی ما ضروری است که اوّلاً در آن دوره چه بر سر ما آمد و الان ما چه ویژگی‌هایی داریم، چه نقاط قوّتی داریم که می‌تواند به ما کمک بکند که باز آن اتّفاق برایمان نیفتد.

    دغدغه‌ای که رهبر معظّم انقلاب سال‌ها دارند و تأکید می‌کنند این است که ما می‌بایستی در این گذار از نظام قدیم به نظام جدیدی که دارد شکل می‌گیرد، جوری بااقتدار عمل بکنیم که بتوانیم جایگاه ایران را در نظام بین‌الملل حفظ بکنیم. این اتّفاق مهمی است که دارد رخ می‌دهد و جامعه‌ی ما باید در جریان این اتّفاق، توانمندی‌های ما و دشمنی‌های دشمن قرار بگیرد.

    برای اینکه ما بتوانیم این را تبیین بکنیم، راهکار اساسی‌ای که خود رهبر معظّم انقلاب مطرح کردند رجوع به علم تاریخ است؛ ایشان می‌فرمایند که علم تاریخ علم راهبردی است. ما می‌توانیم با مراجعه‌ی به تاریخ، به شگردهای دشمن، به روش‌های دشمن و به اهداف دشمن پی ببریم؛ حتّی می‌توانیم به ماهیّت دشمن هم پی ببریم که اساساً ماهیّت دشمنی‌اش با ما چیست و ذات این استکبار و این برتری‌طلبی به چه چیزی برمی‌گردد؛ می‌توانیم بفهمیم اتّفاقاتی که در غرب رخ داد و منجر به شکل‌گیری غرب جدید شد، حاصل چه تکاپوهایی بود؛ آیا فقط حاصل تکاپوهای علمی بود یا حاصل زیاده‌طلبی‌های استعماری و غارت و کشتاری که این‌ها در جهان راه انداختند؟

    این یک مسیری است که رهبر معظّم انقلاب برای ما روشن کرده‌اند و نقطه‌ی اتّکاء ما هم در این مسیر، هم حمایت‌های ایشان است، هم راهنمایی‌های ایشان است و اینکه رهبر معظّم انقلاب خودشان وارث یک عقلانیّتِ شیعیِ حدّاقل هزارساله‌اند؛ یعنی جریان مرجعیّت شیعه‌ای که در طیّ هزار سال این شجره‌ی طیّبه را حفظ کرده و باعث شد که ما امروز این میراث غنی را داشته باشیم. ویژگی بعدی این است که خود ایشان مطالعات تاریخی عمیق دارند ــ هم در زمینه‌ی تاریخ ایران، هم در زمینه‌ی تاریخ غرب و اروپا ــ که این هم مزیّتی است که دیدگاه‌های ایشان ایجاد کرده. و سوّم اینکه خود ایشان حدود شصت سال در متن مبارزه‌ی با غرب قرار دارند. ویژگی دیگری که رهبر معظّم انقلاب دارند ــ که علی‌رغم اینکه همه‌ی مراجع ما بر آن میراث تکیه دارند، هیچ کدام این ویژگی را نداشتند ــ این است که ایشان سی‌واندی سال رهبریِ یک انقلاب و یک نظام انقلابی و جریان مقاومت را با آن تجربه عهده‌دار هستند.

    در این همایش، بنای ما ان‌شاءالله این است که بر اساس دیدگاه‌های رهبر معظّم انقلاب این سه دوره را بررسی بکنیم برای اینکه موقعیّت امروز خودمان را بهتر درک بکنیم. غرب در ۲۲۰ سال اخیر با ایران مستقل و ایران مقتدر مشکل داشته، لذا مشکل فقط با جمهوری اسلامی نیست. اساساً اینکه در ابتدای قرن نوزدهم این هجمه به ما صورت گرفت، برای این بود که ایران قوی و مستقل شکل نگیرد و تضعیف ایران جزو برنامه‌های اصلی آن‌ها بوده و هست. انقلاب اسلامی این توطئه‌ی شوم استکبار جهانی را با چالش مواجه کرده و اینکه خصومت با ما بیشتر است، درگیری در این ۴۶ سال با ایران بیشتر است و الان حتّی تا همین جنگ اخیر هم رسید ــ غیر از جنگ تحمیلی و فتنه‌ی گروهک‌ها و مانند این‌ها ــ برمی‌گردد به اینکه این‌ها ایران مستقل را برنمی‌‌تابند.

    نکته‌ای که ما باید به جوانانمان متذکّر بشویم این است که نسل انقلابی و نسلی که در ایران انقلاب کرد، دغدغه‌اش استقلال بود، منتها استقلال نه‌فقط برای استقلال. ما می‌دانستیم که در طیّ آن صدوخرده‌ای سالی که از ابتدای دوره‌ی قاجار گذرانده بودیم، آن چیزی که مانع پیشرفت ایران شد استعمار و البتّه استبداد داخلی بود و استقلال را هم برای پیشرفت می‌خواستیم.

    دغدغه‌ی جوانِ امروز پیشرفت است، امّا باید این را بداند که این پیشرفت بدون استقلال محقّق نمی‌شود. متأسّفانه جریان غرب‌گرا در کشور ما سرابی از پیشرفت را دارد به جامعه‌ی ما و به جوانان ما نشان می‌دهد؛ یعنی پیشرفت بدون استقلال. برخی از این کشورهای منطقه را هم به رخ ما می‌کشند که ببینید مثلاً آن‌ها الان چه وضعیّتی دارند، ما چه وضعیّتی داریم! اوّلاً وضعیّت برخی از آن‌ها از ما بهتر نیست، دوّم اینکه آن‌ها در هیچ عرصه‌ای استقلال ندارند. اوج این را ما در شرم‌الشّیخ دیدیم؛ یعنی آن رفتار اهانت‌آمیزی که ترامپ با دنیا کرد. تنها کشوری که زیر بار نرفت، به برکت وجود رهبر معظّم انقلاب و این استقلال و روحیّه‌ای که انقلاب اسلامی به ما داده، ایران عزیز و ایران مستقل و مقتدر بود. شما دیدید چه سیرکی را آنجا اجرا کرد!

    من در عرض یکی دو دقیقه گزارشی هم از همایش خدمتتان عرض بکنم؛ فقط خواستم بگویم چرا ما این کار را شروع کردیم. همان‌طور که آقای دکتر اسحاقی اشاره کردند، ما از آبان‌ماه سال گذشته رسماً کار را شروع کردیم، امّا از پنج شش ماه قبل از آن عملاً کار شروع شده بود. فراخوان مقاله در چهاردهم آبان سال گذشته منتشر شد و ما خوشبختانه حدود ۵۵۵ چکیده دریافت کردیم که الان خود آن چکیده‌ها یک جلد کتاب شده. کلّ مقالاتی که دریافت کردیم ۴۶۵ مقاله بود و از آن مقالات ۳۸۵ مقاله پذیرش شد، پذیرش این‌ها هم توسّط شصت نفر از عزیزانی که داوری این مقالات را بر عهده داشتند صورت گرفت. من اینجا از همه‌ی آن عزیزان تشکّر می‌کنم؛ کار سنگینی بود و این بررسی‌ها در سیزده گروه انجام شد. مجموعه‌ی مقالاتمان خوشبختانه دوازده جلد شده که امروز ما رونمایی این آثار را هم داریم. به‌ضرورت، با برخی از کسانی که در حوزه‌ی تحوّلات تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی حضور داشتند، پنجاه مصاحبه‌ی علمی صورت گرفت که این مصاحبه‌های علمی هم در قالب دو جلد کتاب منتشر شد.

    یک اتّفاق بسیار مبارکی هم که در این همایش رخ داد و تجربه‌ی خوبی بود، برگزاری پیش‌نشست‌هایی بود که تقریباً از شش هفت ماه پیش آغاز شد و هفته‌‌ی پیش تا شنبه‌ی همین هفته اوج این پیش‌نشست‌ها بود. ما فقط در یک هفته‌ی گذشته سیزده پیش‌همایش داشتیم و ۱۱۰ مقاله از مقالاتی که پذیرش شده بود ارائه شد. همین جا من عذر می‌خواهم از عزیزانی که فرصت نشد ما از محضرشان استفاده بکنیم تا مقالاتشان را ارائه بدهند. ان‌شاءالله در این دوازده جلدی که از مقالات دریافتی منتشر شده، ما از عزیزان استفاده می‌کنیم. به‌هر‌حال، پیش‌نشست‌ها یک تجربه‌ی مبارکی بود و ان‌شاءالله ادامه پیدا بکند. در نهایت، امروز ان‌شاءالله مجموعاً حدود بیست جلد کتاب رونمایی می‌شود. پنجاه مرکز علمی کشور هم خوشبختانه با ما همراهی و همکاری داشتند. پیش‌نشست‌های ما در تهران، گرگان، مشهد، تبریز، زاهدان، نجف‌آباد، دزفول، اهواز، کرمانشاه، شیراز، اصفهان، بانکوک، کراچی، استانبول و اسلام‌آباد برگزار شد و ما روز شنبه هم یک پیش‌نشست را در قم داشتیم. ان‌شاءالله این تجربه باعث بشود شناخت جامعه‌ی ایرانی نسبت به غرب در این مقطع حسّاس افزایش پیدا بکند. البتّه این گام اوّل بود.

    این نکته را هم من عرض بکنم که اوّلاً اینکه ما را غرب‌ستیز معرّفی می‌کنند یک اتّهام است. همان‌طور که جریان مقاومت را تروریست خطاب می‌کنند، به ما هم می‌گویند غرب‌ستیز! ما غرب‌ستیز نیستیم، بلکه غرب ایران‌ستیز است، غرب اسلام‌ستیز است. ما بر اساس عقلانیّت شیعی و دینی و هویّت تاریخی و چند هزار سال سابقه‌ی تاریخی و تمدّنی‌ای که داریم، زیر بار سلطه نمی‌رویم؛ ملّت ایران زیر بار سلطه نمی‌رود و ما داریم مقاومت می‌کنیم. اتّفاقاً ما مقاومت عاقلانه، هوشمندانه و مقتدرانه در مقابل غرب داریم و این ویژگی ما است. این‌طور نیست که رهبر معظّم انقلاب به وجوه دیگر غرب و تکاپوهای غربی‌ها توجّه نداشته باشند. بالاخره آن‌ها دستاوردهایی دارند و این دستاوردها امروز مورد استفاده‌ی ما است، مورد استفاده‌ی بشریّت است. دعوای ما الان بر سر این ماجراها نیست. البتّه ما با ماهیّت غرب مشکل داریم و ماهیّت غرب با ماهیّت تمدّن دینی و تمدّن اسلامی کاملاً در تباین و تضاد است، امّا این‌طور نیست که دستاوردهای آن‌ها را بخواهیم نادیده بگیریم؛ نه، ما با آن دستاوردها مشکلی نداریم. مشکل این است که آن‌ها از دستاوردهای علمی خودشان برای فشار به ما و برای اِعمال سلطه می‌خواهند استفاده بکنند، ما زیر بار این نمی‌رویم؛ وگرنه هر ظرفیّتی از جهت علمی وجود داشته باشد، ایران اسلامی و ایران مبتنی بر سابقه‌ی تمدّنیِ خودش از آن استفاده می‌کند.

    ان‌شاءالله ما با تشکیل این نشستی که امروز داریم، ارائه‌ی مقالات را آغاز می‌کنیم، بعدازظهر هم همین‌طور. امروز چهارده مقاله ارائه خواهد شد که امیدوارم مورد استفاده‌ی عزیزان قرار بگیرد. ان‌شاءالله با شروع‌نشست‌ها من در خدمت عزیزان هستم.

    والسّلام علیکم و رحمة‌الله


    منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61743

    #ديگران__يادداشت
    📰 ایران بر پایه دانایی و ایمان ایستاده نه بر تقلید از غرب  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲   همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد. در این نشست دکتر موسی حقانی، عضو شورای علمی و دبیر همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای»، در سخنانی ضمن مرور تجربه‌های تاریخی مواجهه ما با سلطه‌طلبی غرب، نسبت آن را با تغییراتی که امروز در نظام بین‌الملل در جریان است را بررسی کرد.  رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند. [دریافت فیلم]  بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین. عرض ادب و سلام دارم خدمت حضّار محترم و گرامی می‌دارم یاد امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای جریان مقاومت را و آرزوی توفیق دارم برای همه‌ی عزیزانی که در این جمع حضور دارند و در راستای مقابله‌ی با سلطه‌ی غرب در کشور در عرصه‌های مختلف فعّالیّت می‌کنند. ما امروز در یک مقطع بسیار حسّاس از تاریخ جهان قرار داریم که این همایش ما هم اتّفاقاً می‌خواهد این وضعیّت را بر اساس دیدگاه‌های رهبر معظّم انقلاب تبیین بکند، و آن پوست‌اندازی نظام بین‌الملل و واقع شدن جهان در یک پیچ تاریخی مهم است. اتّفاقاتی که در این دو سال اخیر و حتّی قبل از آن رخ داده و بعد از این هم رخ خواهد داد، عمدتاً در راستای همین پوست‌اندازی و تغییراتی است که در نظام بین‌الملل دارد صورت می‌گیرد. طوفان‌الاقصیٰ و جنگ دوازده‌روزه و اتّفاقاتی که الان بین روسیه و اوکراین در جریان است، اختلافاتی که بین آمریکا و چین وجود دارد، آن قدرت‌طلبی یا خوی استکباری مداخله‌جویی که از آمریکا و از رئیس‌جمهور نادانشان ما داریم می‌بینیم که حتّی هم‌پیمانان خودشان را هم تحقیر می‌کند، این‌ها همه بیانگر این اتّفاق مهمّی است که دارد رخ می‌دهد. البتّه این تجربه‌ای که ما الان در آن واقع شده‌ایم اوّلین تجربه‌مان نیست؛ حدّاقل در دوران معاصر، یعنی در ۲۲۰ سال اخیر، جهان دو بار این تجربه را از سر گذرانده. و اینکه رهبر معظّم انقلاب مدام تأکید می‌کنند ــ حتّی در این نشستی که در دوازدهم آبان خدمت ایشان برگزار شد ــ بر مطالعه‌ی تاریخ و جدّیّت در مطالعه‌ی تاریخ، برمی‌گردد به مرور همین تجربه‌ها و ضرورت مرور این تجربه‌هایی که ما پشت سر گذاشته‌ایم. در ۲۲۰ سال اخیر، ما با سلطه‌طلبی غرب در منطقه و علیه خودمان مواجه هستیم. خب ایران در ابتدای قرن نوزدهم یک کشور بزرگ بود و رقابت‌های استعماری هم به این منطقه کشیده شد و کشور ما هم متأسّفانه با ناآمادگی‌ای که داشت، در معرض این رقابت‌ها قرار گرفت و آسیب‌های جدّی دید. آن موقع هم انگلستان به عنوان یک قدرت ظهور کرده بود، با روسیه‌ی تزاری و با فرانسه در عصر ناپلئون درگیر بود و این درگیری‌ها به منطقه‌ی ما هم کشیده شد. متأسّفانه ضعفی که ما از بعد از سقوط صفویّه دچارش شده بودیم و انفعالی که در جامعه‌ی ما حاکم شده بود و نفوذ، باعث شد که ما در آن پیچ تاریخی نتوانیم از منافع کشور خودمان دفاع بکنیم. همه‌ی دوستان می‌دانند چه اتّفاقاتی در آن قرن برای ما رخ داد؛ آن قرن سیاهی که در پایانش چند میلیون ایرانی کشته شدند، در ابتدایش هم بخش‌هایی از سرزمین ما از کشورمان جدا شد؛ گرجستان، قفقاز، آسیای میانه و افغانستان بخش‌هایی بود که از ایران در این مقطع جدا شد، به جهت اینکه ما قوی و مستقل نبودیم. البتّه قاجار بیشتر از اینکه مستقل نباشد، مستأصل بود؛ استیصالش هم از این حیث بود که این‌ها، هم با حمله‌ی نظامی به کشور ما باعث شدند که ما توانمندی‌هایمان را از دست بدهیم و هم شبکه‌ی نفوذی که در کشور ایجاد کردند به کشور ما آسیب جدّی وارد کرد. در همین ماجرا، به ما جنگ تحمیل شد و باز به ما صلح تحمیل شد. جنگ تحمیلی‌ای که روس‌ها با تحریک انگلیسی‌ها علیه ما در دوران فتحعلی‌شاه راه انداختند، منجر به یک صلح تحمیلی شد که آن هم با فشار انگلستان رخ داد و منجر به عهدنامه‌ی گلستان شد، بعد ترکمانچای، بعد عهدنامه‌ی پاریس که ما در آن هرات و افغانستان را از دست دادیم؛ یعنی این چرخه‌ی جنگ تحمیلی، صلح تحمیلی و قراردادهای تحمیلی در دوران اوّل، ایران را به‌شدّت فرسوده کرد و نهایتاً قاجار مستأصل شد و انگلستان با یک کودتا یک رژیم وابسته را در ایران روی کار آورد. این پیچ دوّم تاریخی بود؛ باز غفلت و حاکم شدن یک رژیم استبدادی به مدّت ۵۷ سال که تمام داروندار ایرانی‌ها را مورد هجمه قرار داد، از سبک زندگی‌ای که ما داشتیم، از چادر بانوان ایرانی، تا مجالس عزای سیّدالشّهداء، تا اقتصاد ایران، تا سرزمین‌های ما. در این دوره هم که وابستگی و سلطه‌ی غرب بر کشور ما اِعمال شد، ما همچنان می‌بینیم که جدایی سرزمین و تسلّط بر منابع و غارت منابع وجود دارد. انقلاب اسلامی این چرخه را به هم زد، منتها ما با انقلاب اسلامی وارد پیچ سوّم تاریخی شدیم. تفاوت‌های جدّی‌ای هم خوشبختانه بین این دوره با آن دو دوره وجود دارد. درک این مطلب برای جامعه‌ی ما ضروری است که اوّلاً در آن دوره چه بر سر ما آمد و الان ما چه ویژگی‌هایی داریم، چه نقاط قوّتی داریم که می‌تواند به ما کمک بکند که باز آن اتّفاق برایمان نیفتد. دغدغه‌ای که رهبر معظّم انقلاب سال‌ها دارند و تأکید می‌کنند این است که ما می‌بایستی در این گذار از نظام قدیم به نظام جدیدی که دارد شکل می‌گیرد، جوری بااقتدار عمل بکنیم که بتوانیم جایگاه ایران را در نظام بین‌الملل حفظ بکنیم. این اتّفاق مهمی است که دارد رخ می‌دهد و جامعه‌ی ما باید در جریان این اتّفاق، توانمندی‌های ما و دشمنی‌های دشمن قرار بگیرد. برای اینکه ما بتوانیم این را تبیین بکنیم، راهکار اساسی‌ای که خود رهبر معظّم انقلاب مطرح کردند رجوع به علم تاریخ است؛ ایشان می‌فرمایند که علم تاریخ علم راهبردی است. ما می‌توانیم با مراجعه‌ی به تاریخ، به شگردهای دشمن، به روش‌های دشمن و به اهداف دشمن پی ببریم؛ حتّی می‌توانیم به ماهیّت دشمن هم پی ببریم که اساساً ماهیّت دشمنی‌اش با ما چیست و ذات این استکبار و این برتری‌طلبی به چه چیزی برمی‌گردد؛ می‌توانیم بفهمیم اتّفاقاتی که در غرب رخ داد و منجر به شکل‌گیری غرب جدید شد، حاصل چه تکاپوهایی بود؛ آیا فقط حاصل تکاپوهای علمی بود یا حاصل زیاده‌طلبی‌های استعماری و غارت و کشتاری که این‌ها در جهان راه انداختند؟ این یک مسیری است که رهبر معظّم انقلاب برای ما روشن کرده‌اند و نقطه‌ی اتّکاء ما هم در این مسیر، هم حمایت‌های ایشان است، هم راهنمایی‌های ایشان است و اینکه رهبر معظّم انقلاب خودشان وارث یک عقلانیّتِ شیعیِ حدّاقل هزارساله‌اند؛ یعنی جریان مرجعیّت شیعه‌ای که در طیّ هزار سال این شجره‌ی طیّبه را حفظ کرده و باعث شد که ما امروز این میراث غنی را داشته باشیم. ویژگی بعدی این است که خود ایشان مطالعات تاریخی عمیق دارند ــ هم در زمینه‌ی تاریخ ایران، هم در زمینه‌ی تاریخ غرب و اروپا ــ که این هم مزیّتی است که دیدگاه‌های ایشان ایجاد کرده. و سوّم اینکه خود ایشان حدود شصت سال در متن مبارزه‌ی با غرب قرار دارند. ویژگی دیگری که رهبر معظّم انقلاب دارند ــ که علی‌رغم اینکه همه‌ی مراجع ما بر آن میراث تکیه دارند، هیچ کدام این ویژگی را نداشتند ــ این است که ایشان سی‌واندی سال رهبریِ یک انقلاب و یک نظام انقلابی و جریان مقاومت را با آن تجربه عهده‌دار هستند. در این همایش، بنای ما ان‌شاءالله این است که بر اساس دیدگاه‌های رهبر معظّم انقلاب این سه دوره را بررسی بکنیم برای اینکه موقعیّت امروز خودمان را بهتر درک بکنیم. غرب در ۲۲۰ سال اخیر با ایران مستقل و ایران مقتدر مشکل داشته، لذا مشکل فقط با جمهوری اسلامی نیست. اساساً اینکه در ابتدای قرن نوزدهم این هجمه به ما صورت گرفت، برای این بود که ایران قوی و مستقل شکل نگیرد و تضعیف ایران جزو برنامه‌های اصلی آن‌ها بوده و هست. انقلاب اسلامی این توطئه‌ی شوم استکبار جهانی را با چالش مواجه کرده و اینکه خصومت با ما بیشتر است، درگیری در این ۴۶ سال با ایران بیشتر است و الان حتّی تا همین جنگ اخیر هم رسید ــ غیر از جنگ تحمیلی و فتنه‌ی گروهک‌ها و مانند این‌ها ــ برمی‌گردد به اینکه این‌ها ایران مستقل را برنمی‌‌تابند. نکته‌ای که ما باید به جوانانمان متذکّر بشویم این است که نسل انقلابی و نسلی که در ایران انقلاب کرد، دغدغه‌اش استقلال بود، منتها استقلال نه‌فقط برای استقلال. ما می‌دانستیم که در طیّ آن صدوخرده‌ای سالی که از ابتدای دوره‌ی قاجار گذرانده بودیم، آن چیزی که مانع پیشرفت ایران شد استعمار و البتّه استبداد داخلی بود و استقلال را هم برای پیشرفت می‌خواستیم. دغدغه‌ی جوانِ امروز پیشرفت است، امّا باید این را بداند که این پیشرفت بدون استقلال محقّق نمی‌شود. متأسّفانه جریان غرب‌گرا در کشور ما سرابی از پیشرفت را دارد به جامعه‌ی ما و به جوانان ما نشان می‌دهد؛ یعنی پیشرفت بدون استقلال. برخی از این کشورهای منطقه را هم به رخ ما می‌کشند که ببینید مثلاً آن‌ها الان چه وضعیّتی دارند، ما چه وضعیّتی داریم! اوّلاً وضعیّت برخی از آن‌ها از ما بهتر نیست، دوّم اینکه آن‌ها در هیچ عرصه‌ای استقلال ندارند. اوج این را ما در شرم‌الشّیخ دیدیم؛ یعنی آن رفتار اهانت‌آمیزی که ترامپ با دنیا کرد. تنها کشوری که زیر بار نرفت، به برکت وجود رهبر معظّم انقلاب و این استقلال و روحیّه‌ای که انقلاب اسلامی به ما داده، ایران عزیز و ایران مستقل و مقتدر بود. شما دیدید چه سیرکی را آنجا اجرا کرد! من در عرض یکی دو دقیقه گزارشی هم از همایش خدمتتان عرض بکنم؛ فقط خواستم بگویم چرا ما این کار را شروع کردیم. همان‌طور که آقای دکتر اسحاقی اشاره کردند، ما از آبان‌ماه سال گذشته رسماً کار را شروع کردیم، امّا از پنج شش ماه قبل از آن عملاً کار شروع شده بود. فراخوان مقاله در چهاردهم آبان سال گذشته منتشر شد و ما خوشبختانه حدود ۵۵۵ چکیده دریافت کردیم که الان خود آن چکیده‌ها یک جلد کتاب شده. کلّ مقالاتی که دریافت کردیم ۴۶۵ مقاله بود و از آن مقالات ۳۸۵ مقاله پذیرش شد، پذیرش این‌ها هم توسّط شصت نفر از عزیزانی که داوری این مقالات را بر عهده داشتند صورت گرفت. من اینجا از همه‌ی آن عزیزان تشکّر می‌کنم؛ کار سنگینی بود و این بررسی‌ها در سیزده گروه انجام شد. مجموعه‌ی مقالاتمان خوشبختانه دوازده جلد شده که امروز ما رونمایی این آثار را هم داریم. به‌ضرورت، با برخی از کسانی که در حوزه‌ی تحوّلات تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی حضور داشتند، پنجاه مصاحبه‌ی علمی صورت گرفت که این مصاحبه‌های علمی هم در قالب دو جلد کتاب منتشر شد. یک اتّفاق بسیار مبارکی هم که در این همایش رخ داد و تجربه‌ی خوبی بود، برگزاری پیش‌نشست‌هایی بود که تقریباً از شش هفت ماه پیش آغاز شد و هفته‌‌ی پیش تا شنبه‌ی همین هفته اوج این پیش‌نشست‌ها بود. ما فقط در یک هفته‌ی گذشته سیزده پیش‌همایش داشتیم و ۱۱۰ مقاله از مقالاتی که پذیرش شده بود ارائه شد. همین جا من عذر می‌خواهم از عزیزانی که فرصت نشد ما از محضرشان استفاده بکنیم تا مقالاتشان را ارائه بدهند. ان‌شاءالله در این دوازده جلدی که از مقالات دریافتی منتشر شده، ما از عزیزان استفاده می‌کنیم. به‌هر‌حال، پیش‌نشست‌ها یک تجربه‌ی مبارکی بود و ان‌شاءالله ادامه پیدا بکند. در نهایت، امروز ان‌شاءالله مجموعاً حدود بیست جلد کتاب رونمایی می‌شود. پنجاه مرکز علمی کشور هم خوشبختانه با ما همراهی و همکاری داشتند. پیش‌نشست‌های ما در تهران، گرگان، مشهد، تبریز، زاهدان، نجف‌آباد، دزفول، اهواز، کرمانشاه، شیراز، اصفهان، بانکوک، کراچی، استانبول و اسلام‌آباد برگزار شد و ما روز شنبه هم یک پیش‌نشست را در قم داشتیم. ان‌شاءالله این تجربه باعث بشود شناخت جامعه‌ی ایرانی نسبت به غرب در این مقطع حسّاس افزایش پیدا بکند. البتّه این گام اوّل بود. این نکته را هم من عرض بکنم که اوّلاً اینکه ما را غرب‌ستیز معرّفی می‌کنند یک اتّهام است. همان‌طور که جریان مقاومت را تروریست خطاب می‌کنند، به ما هم می‌گویند غرب‌ستیز! ما غرب‌ستیز نیستیم، بلکه غرب ایران‌ستیز است، غرب اسلام‌ستیز است. ما بر اساس عقلانیّت شیعی و دینی و هویّت تاریخی و چند هزار سال سابقه‌ی تاریخی و تمدّنی‌ای که داریم، زیر بار سلطه نمی‌رویم؛ ملّت ایران زیر بار سلطه نمی‌رود و ما داریم مقاومت می‌کنیم. اتّفاقاً ما مقاومت عاقلانه، هوشمندانه و مقتدرانه در مقابل غرب داریم و این ویژگی ما است. این‌طور نیست که رهبر معظّم انقلاب به وجوه دیگر غرب و تکاپوهای غربی‌ها توجّه نداشته باشند. بالاخره آن‌ها دستاوردهایی دارند و این دستاوردها امروز مورد استفاده‌ی ما است، مورد استفاده‌ی بشریّت است. دعوای ما الان بر سر این ماجراها نیست. البتّه ما با ماهیّت غرب مشکل داریم و ماهیّت غرب با ماهیّت تمدّن دینی و تمدّن اسلامی کاملاً در تباین و تضاد است، امّا این‌طور نیست که دستاوردهای آن‌ها را بخواهیم نادیده بگیریم؛ نه، ما با آن دستاوردها مشکلی نداریم. مشکل این است که آن‌ها از دستاوردهای علمی خودشان برای فشار به ما و برای اِعمال سلطه می‌خواهند استفاده بکنند، ما زیر بار این نمی‌رویم؛ وگرنه هر ظرفیّتی از جهت علمی وجود داشته باشد، ایران اسلامی و ایران مبتنی بر سابقه‌ی تمدّنیِ خودش از آن استفاده می‌کند. ان‌شاءالله ما با تشکیل این نشستی که امروز داریم، ارائه‌ی مقالات را آغاز می‌کنیم، بعدازظهر هم همین‌طور. امروز چهارده مقاله ارائه خواهد شد که امیدوارم مورد استفاده‌ی عزیزان قرار بگیرد. ان‌شاءالله با شروع‌نشست‌ها من در خدمت عزیزان هستم. والسّلام علیکم و رحمة‌الله 🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61743 #ديگران__يادداشت
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 613 Visualizações 0 Anterior
  • غرب و ایران مستقلّ مقتدر


     حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲ 

     همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد.
    دکتر علی لاریجانی، دبیر شورای امنیت ملّی، در نشست پایانی این همایش به ایراد سخن پرداخت. فراز و فرود پنج دوره تاریخی تقابل ایران و غرب، ستیز غرب با ملّت‌های مستقل و آزاد، هدف رئیس‌جمهور آمریکا از طرح شعار «صلح از طریق قدرت»، مذاکرات هسته‌ای ایران و زیاده‌خواهی غربی‌ها بعد از جنگ اخیر درباره مسئله موشکی، مسیر امروز غرب در ایجاد هرج و مرج بین‌المللی، همبستگی ملّت ایران و روایت فرماندهی رهبر انقلاب در جنگ ۱۲ روزه از جمله موضوعاتی بودند که دبیر شورای عالی امنیت ملّی آن‌ها را تبیین کرد. 
     رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند.



    [دریافت فیلم]
     خدمت سروران گرامی سلام عرض می‌کنم و ارادت می‌ورزم، از دست‌اندرکاران همایش «ما و غرب» هم سپاسگزاری می‌کنم. در این ماه‌های اخیر، بارها شعار غرب و مخصوصاً آمریکا را شنیده‌اید که صلح را از طریق قدرت دنبال می‌کنند. فهم رابطه‌ی ما و غرب، امروز از همین شعار بهتر درک می‌شود.

    زمانی غرب مدّعی بود که بر علم و بر آزادی فکر تکیه زده است، نتیجه‌اش جنگ‌های جهانی شد؛ حالا مسیر خود را به‌کلّی روشن‌تر بیان کرده‌اند که قدرت همه‌کاره‌ی مناسبات است. سعدی علیه الرّحمة چه خوش گفت: «رأیِ بی‌قوّت مکر و فسون است و قوّتِ بی‌رأی جهل و جنون.» به تعبیر سعدی، زمانه‌ی ما وارد عصر جهل و جنون شده است.

    در طول تاریخ، روابط ایران و غرب به علل مختلف فرازوفرود بسیار داشت که این هم شامل جنبه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی می‌شد و شاید این روابط جزو پُرنوسان‌ترین تعاملات بین‌المللی محسوب می‌شود. در یک تقسیم‌بندی کلّی، شاید بتوان این ادوار را به پنج دوره تقسیم کرد.

    ابتدا دوره‌ی باستان است که ایران با حکومت هخامنشی، اشکانی و ساسانی اداره می‌شد و از تمدّنی قوی برخوردار بود. البتّه غرب هم تمدّن یونان و تمدّن روم را داشت که آن‌ها هم از جهاتی قوّت داشتند. جهانِ آن دوره این دو مرکز مهمّ قوی حکومتی را می‌شناخت و چون ایران از قدرتی عظیم برخوردار بود، غرب هیچ‌گاه زمینه‌ای برای تسلّط بر ایران نیافت؛ جنگ کردند، ولی نتوانستند تسلّط ماندگاری پیدا کنند. ایران در دوره‌ی هخامنشی با یونان باستان، هم تعامل داشت و هم برخورد نظامی. برخی مورّخین معتقدند تفکّرات ایرانی و دینی از طریق هگمتانه به سوی یونان کشیده شد. مسلّماً افلاطون در چهار قرن قبل از میلاد، در آثار خود از امپراتوری ایران سخن گفته که گاه آن را به جهتی ستوده و گاه بر آن اشکال وارد کرده؛ لذا روشن است که ارتباطات با امپراتوری ایران وجود داشت. برخی از مفسّران، گرایش افلاطون به دو عالم مثال و عالم محسوس را گرته‌برداری از دوگانگی عالم مینوی و گیتی در اندیشه‌ی زرتشت می‌دانند. هخامنشیان جنگ‌هایی نیز با یونان داشتند. این‌ها نمادی از کشمکش دو تمدّن در شرق و غرب بود. البتّه در آثار باقیمانده از متفکّران یونان، ارتباط دانشمندان با دربار امپراتوری ایران مطرح است؛ لذا ضمن این کشمکش‌ها، روابط هم وجود داشت.

    در دوره‌ی ساسانیان، روابط با بیزانس یا امپراتوری روم شرقی، هم صلح‌آمیز بود و همراه با تجارت، و هم کشمکش جنگی داشتند. این دو قدرت بزرگ در دو سوی جهان دارای تمدّن بودند و با یکدیگر رقابت داشتند. در ابتدای حکومت ساسانیان ــ یعنی سال ۲۲۴ میلادی ــ تا سقوط آنان در قرن هفتم میلادی، ایرانیان چندین جنگ با بیزانس داشتند، اغلب بر سر مناطقی مثل ارمنستان، بین‌النّهرین و شام. به هر تقدیر، ساسانیان و بیزانس یکدیگر را به عنوان دو امپراتور تقریباً هم‌سنگ قبول داشتند و به رسمیّت می‌شناختند؛ لذا سفیر به دربارِ هم می‌فرستادند و گاه بین آن‌ها پیمان صلح امضا می‌شد که چند دهه دوام داشت. البتّه رقابت در تجارت داشتند و هر دو امپراتوری می‌خواستند مسیرهای تجارت شرق به غرب را تحت کنترل بگیرند؛ یعنی همین چیزی که امروز به عنوان «جنگ کریدورها» مطرح است، در آن روزگار هم به نحو دیگری مطرح بود. روابط علمی و فرهنگی هم تا حدودی داشتند، کتب علمی در دو قلمرو به زبان یکدیگر ترجمه می‌شد و در هنر، معماری، فلسفه و پزشکی مراودات علمی داشتند. البتّه مذهب بیزانس مسیحیّت بود و امپراتوری ساسانی زرتشتی. با فروغ اسلام، این دو امپراتوری تحت تأثیر آن قرار گرفتند. نکته‌ی قابل توجّه در این دوران این است که امپراتوری ایران و امپراتوری غرب گرچه با یکدیگر رقابت و گاهی ستیز داشتند، امّا ایران مستقل بود و این استقلال بر قدرت متّکی بود و این قدرت جنبه‌ی ساختاری داشت؛ یعنی نظامات حکومتی ساسانیان نظامات قوی بود. از طرفی، حکومت ساسانیان با مذهب مرتبط بود، آئین زرتشت نقش مؤیّد حکومت را داشت و همین امر به حکومت ساسانی امتداد قدرت در بین توده‌ها داده بود. لذا استقلال ساسانیان یک امر پایداری محسوب می‌شد، تا طلوع تفکّر نوین دینی که توانست این ساختار را دگرگون کند.

    دوره‌ی صفویّه در قرن شانزدهم که مقارن با تحوّلات فکری و علمی در غرب بود، وضعیّت ایران و غرب نوع دیگری شد. صفویّه توانست منزلت ایران را مجدّداً به یک امپراتوری تبدیل کند که این بار متّکی بر حضور دانشمندان و علما و اندیشمندان نیز هست و این نکته‌ی مهمّ این دوران است؛ یعنی قدرت با علم همراه شد، زیرا شاه‌عبّاس صفوی بزرگان علمی را جمع کرد و اکرام نمود. از طرفی امپراتوری عثمانی با صفویّه، هم از نظر نوع قدرت و هم مذهب مختلف بود و کشمکش‌هایی با یکدیگر داشتند.

    صفویّه با کشورهای اروپایی نظیر پرتغال، اسپانیا، فرانسه و انگلستان ارتباطات مختلفی برقرار کرد. این، روابط ایران و غرب در دوران پیشامدرن محسوب می‌شود که شامل جنبه‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی و علمی است. در حوزه‌ی سیاسی و نظامی بین صفویّه و اروپا کشمکش نبود، بلکه نوعی همکاری بود؛ علّت این بود که اروپا نمی‌توانست در مقابل قدرت امپراتوری صفوی تسلّط‌طلبی بکند. صفویّه هیئت‌هایی به دربار اروپایی‌ها فرستاد و آن‌ها هم سفرایی در ایران داشتند، نظیر سِر آنتونی شرلی که در ایجاد روابط با صفویّه مؤثّر بود. در زمینه‌‌ی روابط اقتصادی و تجاری، ایرانِ آن زمان تولیدکننده‌ی عمده‌ی ابریشم بود و چون کمپانی هند شرقی علاقه‌مند به خرید ابریشم بود، لذا دفاتری در بندرعبّاس و اصفهان داشت. فرش، ادویه و فلزات در اروپا محبوبیّت زیادی داشتند و بخشی از تجارت آن‌ها از این نوع بود. در حوزه‌ی روابط علمی و فنّی، شاهان صفوی از خدمات اروپایی‌ها در زمینه‌ی توپ‌سازی، ساعت‌سازی، پزشکی و مهندسی استفاده کردند.

    ملاحظه می‌کنید که ایران عصر صفوی با اینکه در کنار امپراتوری عثمانی بود ــ که آن هم قوی بود و اختلافاتی با صفویّه داشت ــ امّا به سه علّت کاملاً مستقل زیست. اوّلاً متّکی بر علم و دانش بود و توانست بساط تفکّر را در ایران گسترش دهد. ثانیاً متّکی بر مذهب و تفکّر دینی بود؛ یعنی شاهان صفوی افتخار می‌کردند که به آراء علمای دین توجّه دارند و همین امر، رابطه‌ی پادشاهان با توده‌‌ی مردم را برقرار می‌کرد و برای قدرت حکومت یک امتداد پایداری ایجاد می‌کرد و این همان نکته‌ای است که ابن‌خلدون با عنوان «عصبیّت» از آن نام می‌برد که جنبه‌ی پایداری حکومت است. ثالثاً از نظر نظامی هم قدرت مقتدرانه‌ای ایجاد کرد. نهایتاً، یک ایران متّکی بر علم و دین و مقتدر، امپراتوری صفوی را در مقابل غرب هم‌تراز نمود.

    توجّه داشته باشید که در زمان صفوی، رشد علمی در غرب حرکت عظیمی پیدا کرد. علم به معنای «ساینس» با آراء دانشمندانی مثل دکارت، گالیله، کپلر در مسیر پیشرفت قرار گرفت و از نظر سیاسی با متفکّرانی نظیر هابز و لاک در مسیر دوران مدرن گام برداشتند؛ لذا غرب هم از قدرت پیش‌رونده برخوردار شد. امّا صفویّه از جهات دیگری ــ چه از بُعد علم، چه تقرّب دینی ــ نگاه متفاوتی داشت و بر قدرت هم متّکی بود. لذا بین ایران و غرب نوعی موازنه ایجاد شد، نه سلطه‌ی غرب بر ایران؛ یعنی عامل پایداری حکومت صفویّه استقلال فکری و اقتصادی و قدرت نظامی بود.

    در دوره‌ی قاجار، نفوذ انگلستان و روسیه در امور داخلی ایران افزایش یافت و قراردادهایی مثل گلستان و ترکمانچای و امتیازاتی مانند توتون و تنباکو و دخالت‌هایی که در عصر مشروطه در دولت و مجلس داشتند، همه‌ی این‌ها نگاه سلطه‌طلبانه‌ی آنان نسبت به ایران را نشان می‌دهد. عواملی نظیر استبداد، عدم توجّه به علم، بی‌اعتنایی به رشد اقتصادی، عملاً قاجار را در برابر توسعه‌ی پُرشتاب غرب دچار ضعف نمود؛ به طوری که سفرهای اروپایی شاهان قاجار با مخارج زیاد، آنان را دچار ضعف اراده در مقابل ظواهر غرب نمود و مخصوصاً ضعف در قدرت نظامی باعث فرودستی آنان شد. اقبال لاهوری، با چند بیت، کأنّه وصف حال قاجاریّه را نشان می‌دهد:
    قوّت مغرب نه از چنگ و رباب
    نی ز رقص دختران بی‌حجاب
    محکمیِ او نه از لادینی است
    نی فروغش از خط لاتینی است
    قوّت افرنگ از علم و فن است
    از همین آتش چراغش روشن است
    علم و فن را ای جوانِ شوخ‌وشنگ
    مغز می‌باید نه ملبوس فرنگ

    در دوران پهلوی، تسلّط غرب ــ به‌خصوص آمریکا و انگلیس ــ بر دربار و ساختار نیروهای مسلّح و اداره‌ی کشور علنی‌تر و عمیق‌تر شد؛ کودتای بیست‌وهشتم مرداد گوشه‌ای از این دخالت را آشکار می‌کند. اگر در دوره‌ی قاجار ایران دچار استبداد و عقب‌افتادگی بود، در دوران پهلوی دچار استبداد وابسته شد. ایران دوران پهلوی یکسره بنده‌وار از غرب تبعیّت می‌کرد. در این دوره، به‌هیچ‌وجه بحث استقلال مطرح نیست. خاطرات عَلَم ــ که وزیر دربار بود ــ وقتی مطالعه می‌شود، حالت سرشکستگی به انسان دست می‌دهد که سفرای انگلیس و آمریکا مستمرّاً با شاه جلسه می‌گذارند و دستورالعمل به او می‌دهند! با اینکه نفت منابع زیادی در دستان شاه می‌گذاشت، امّا اوّلاً سرسپردگی به آمریکا و انگلیس یک عامل ناپایداری این حکومت شد، چون همین دو کشور آن‌ها را سر کار آوردند؛ ثانیاً ستیز با دین ــ چه در دوره‌ی رضاشاه، چه در دوره‌ی محمّدرضا ــ رابطه‌ی حکومت با مردم را قطع کرد؛ ثالثاً با اینکه قدرت نظامی این دوره کم نبود، لکن به دلیل عدم استقلال و عدم توجّه به تفکّر دینی عملاً این قدرت کم‌خاصیّت شد.

    در تاریخ ایران، دوران پهلوی جزو سیاه‌ترین دوران‌ها از نظر سرسپردگی است. یکی از دلایل حدوث انقلاب همین تحقیرشدگی توسّط غرب است که ملّت بزرگ ایران این امر را تاب نیاورد. ملّتی که از یک سابقه‌ی طولانی امپراتوری برخوردار بود و همین‌طور از نظر فرهنگی پُرمحتوا بود و از نظر حکومتی ساختار نظام‌مند داشت که در کلّیّتِ جهان به چنین امری مورد ستایش بود، یکباره پادشاه چنین کشوری باید اوامر چند سفیر غربی را اطاعت کند! ملّت ایران همین ملّتی بود که امروز در مقابل آمریکا و غرب ایستاده است، همین امکانات مالی بلکه بیشتر در دست حکومت بود، امکانات نظامی زیادی هم داشتند، امّا فقر استقلال و حرّیّت حکومت پهلوی ملّت را در مقابل غرب به ذلّت کشانده بود.

    ایران در عصر انقلاب اسلامی یک تغییر جهت جدّی داشت و نسبت خود با غرب را معقول و سنجیده کرد؛ یعنی جهات مثبت و منفی غرب را درست فهم نمود و مناسبات خود را متناسب با منافع خود تنظیم کرد. رهبران صدر انقلاب اسلامی که غالباً افراد عقل‌گرا و اهل فلسفه بودند ــ نظیر حضرت امام، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله شهید مطهّری، آیت‌الله شهید بهشتی و دیگران ــ منهجی را برای انقلاب ترسیم نمودند که ابعاد دقیقی داشت.

    اوّلاً در تعامل با غرب از جهت علمی و فنّاوری در همه‌ی وجوه استقبال می‌کردند. این تعامل علمی در طول این چهار دهه وجود داشته، اساتید و دانشمندان به غرب رفت‌وآمد داشته‌اند و دانشگاه‌ها با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. این وجه تعاملات علمی چون به رشد جامعه می‌انجامید، همواره مورد تأکید رهبران انقلاب اسلامی بود. البتّه گاه غرب در ارتباطات علمی و فنّاوری محدودیّت‌هایی ایجاد می‌کرد ــ چه در زمان جنگ به خاطر جنگ و چه در بحث هسته‌ای و گاه به خاطر مسائل اختلافی دیگر نظیر بحث حقوق بشر ــ امّا رشد علمی جامعه‌ی ما با گسترش دانشگاه‌ها راه خود را یافته بود و تأکید رهبران جمهوری اسلامی به توجّه نمودن به تسلّط علمی و فنّاوری، به دانشگاه‌ها تا حدّی سمت‌وسو داد. بااین‌حال، هنوز این ظرفیّت عظیم علمی در حلّ مسائل کشور و تولیدات داخلی در یک مسیر مناسب قرار نگرفته است، که البتّه اشکال در سازوکارهای داخلی ما است که مسیر همکاری نخبگان دانشگاهی با بخش‌های مختلف کشور هنوز هموار نیست.

    ثانیاً رابطه‌ی تجاری ایران و غرب پس از انقلاب در سطح بالایی وجود داشت و شاید بتوان گفت اوّلین شریک تجاری ایران، غرب بود که ریشه در ساختار ارتباطات بازرگانی گذشته‌ی ایران و غرب داشت. پس از انقلاب، با همه‌ی فرازوفرودها، مبنا قطع رابطه‌ی تجاری با غرب نبود، بلکه مبنا رعایت منافع ایران بود. لذا ارتباطات تجاری ایران با شرق و کشورهای اسلامی و همسایگان نیز بیشتر شد، ولی سال‌ها همچنان غرب شریک تجاری اوّل بود، لکن این روابط با فرازوفرود همراه بود؛ مثلاً سطح روابط در دوران جنگ با قبل و بعد از آن تفاوت داشت.

    یعنی رهبران ایران هیچ‌گاه عنادی با غرب نداشتند، بلکه رفتار غرب در قلمروهای سیاسی و امنیّتی و تسلّط‌طلبی آن‌ها همکاری‌ها را دچار بحران می‌کرد. وقتی غرب به جای احترام به انقلاب اسلامی دنبال مسئله‌سازی با ایران و بحران آفرینی داخلی و خارجی رفت، ملّت ایران را به عکس‌العمل کشاند. ملّتی که تازه از یوغ ستم شاه خارج شده بودند و تصمیم به ایجاد یک نظام مستقل داشتند تا ایران را آباد کنند، با حرکت تخریبی غرب مواجه شدند. توقّع آمریکا و غرب این بود که بار دیگر با شعاری دیگر استقلال ملّت ایران را سرقت کنند؛ اینجا بود که با نهیب امام مواجه شدند. گاه در داخل می‌شنویم که چرا رهبر معظّم انقلاب نسبت به آمریکا و غرب انذار می‌دهند که در مراودات خود مراقبت کنید. دلیل آن در تسلّط‌طلبی غرب است؛ وگرنه رهبر انقلاب، چه در مراودات اقتصادی و چه در تعاملات علمی، مؤیّد کار با غرب و شرق بوده‌اند. امّا وقتی آمریکا به انحاء مختلف ــ چه از طریق اقتصاد، چه فرهنگ، چه سیاست، چه آخرالامر از طریق قدرت نظامی که در این جنگ اخیر رخ نمود ــ دنبال استیلا بر ایران رفت، رهبر انقلاب با قدرت جلوی این حرکت رذیلانه ایستادند، کمااینکه ملّت بزرگ ایران هم در این جنگ با استواری در مقابل آنان قد عَلَم کردند. رهبر انقلاب و ملّت، هر دو، با ایستادگی خود استقلال کشور را صیانت نمودند.

    امروز کاملاً روشن شده است که مسئله‌ی هسته‌ای بهانه‌ای بیش نبود؛ برای چه؟ برای مبارزه با ملّت ایران؛ کمااینکه پس از جنگ اخیر می‌گویند در مورد موشک هم باید بحث کنیم که بردش چقدر شود یا در مورد منطقه نقش ایران باید فلان‌طور شود! همین رویکرد نشان می‌دهد آمریکا و غرب دنبال تسلّط‌طلبی هستند؛ وگرنه به شما چه ربطی دارد که درباره‌ی برد موشک‌های ایرانی نظر می‌دهید؟ آیا شما حاضرید ما بگوییم تا وقتی اروپا چنین موشک‌ها و سلاح هسته‌ای دارد، باید آماده‌ی جنگ با ما باشد؟ دقیقاً همین جا محلّ تقاطع دو فکر است: یکی قدرت و استیلا با شرق را دنبال می‌کند ــ به دلایل مختلف که امروز نسبت به چین هم این‌گونه نگاه ریبه‌آمیز را مشاهده می‌کنیم ــ و دیگری دنبال روابط متوازن است. ایران نه تسلّط‌طلب است، نه استیلای هیچ کشوری را می‌پذیرد و زیر بار حرف‌های مفت تسلیم هم نمی‌رود.

    ثالثاً تبادلات فرهنگی با غرب و شرق نیز پس از انقلاب برقرار بود، امّا توجّه رهبران نظام به مؤلّفه‌ی فایده‌مندی و تعالی‌بخشی معطوف می‌شد؛ یعنی انقلاب اسلامی هیچ‌گاه با عناصر مترقّی در فرهنگ غرب نظیر قانون‌گرایی،‌ نظم‌پذیری، توجّه به محیط زیست و نظایر آن تخالفی نداشتند، امّا محل نزاع در دو بخش بود. اوّل آنجا که غرب تبادل فرهنگی را بستری برای تهاجم فرهنگی قرار داد. دهه‌های قبل، رهبر معظّم انقلاب بر تهاجم فرهنگی غرب انذار دادند، عدّه‌ای آن را برنتافتند؛ ولی مرور زمان نشان داد که غرب دنبال جریان‌سازی فرهنگی و تسلّط فرهنگی بر دیگران است، چون هم تلقّی بیش از اندازه از فرهنگ خود دارد و دیگران را در سطح فرهنگ خود نمی‌داند و هم به دلیل تسلّط تکنولوژیک خود نوعی سیطره‌ی فکری و فرهنگی را برای خود مقدور می‌بیند که چنین استیلایی پایه‌ی تسلّط سیاسی، اقتصادی،‌ اجتماعی و امنیّتی خواهد بود. اقبال لاهوری چه نیکو این امر را در شعر خود ترسیم می‌کند:
    آه از افرنگ و از آئین او
    آه از اندیشه‌‌ی لادین او
    علم حق را ساحری آموختند
    ساحری نی کافری آموختند

    امروز برخی از فلاسفه‌ی پست‌مدرن اذعان دارند که در عصر جدید غرب، بحث در حقیقت و کشف واقعیّت بی‌مورد است؛ آنچه در اجتماع مؤثّر است و لباس واقعیّت بر تن دارد روایتی است که تکنولوژی و قدرت‌ها می‌سازند؛ حتّی در علم هم که باید در بیان حقیقت بی‌طرف باشد، سلطه‌ی قدرت در آن تعیین‌کننده است. فوکو به‌جد نقش شرکت‌های چندملّیّتی و قدرت‌های اقتصادی و غیره را در شکل دادن به فکر جامعه نقش اوّلی می‌داند. حال، این امر را باید در کنار تلقّی رهبران غرب نسبت به مسلمانان و اعراب قرار داد تا افسانه‌ی استعمار دقیق‌تر کشف شود. به چند نمونه از نظرات فلاسفه‌ی منتقد سلطه‌گری غرب توجّه کنید. ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، در نقد غرب می‌گوید غرب همواره با ساکنان خاورمیانه به مثابه‌ی موجوداتی مادون انسان در سطح یک میمون تکامل‌یافته رفتار می‌کرد و از نظر غربی‌ها مردمان آنجا فقط ساکنان سرزمین‌های عربی بودند، نه مالک واقعی آن‌ها. فرانتس فانون می‌گوید استعمار نه‌تنها منابع را غارت می‌کند، بلکه ذهن و هویّت مردم را نیز استعمار می‌کند. ادوارد سعید در کتاب «شرق‌شناسی» نشان می‌دهد غرب چگونه با ساختن تصویر تحقیرآمیز از شرق، سلطه‌ی فرهنگی و سیاسی خود را توجیه می‌کند.

    نکته‌ی دوّم که مورد توجّه رهبران انقلاب اسلامی در عرصه‌ی تبادل فرهنگی بود، گنجینه‌ی عظیم و ارزشمند فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بود که در بسیاری از ساحات، بسی والاتر از فرهنگ غرب، مخصوصاً غرب امروز، مکانت دارد؛ غربی که به تعبیر هایدگر، انسان غربی را به جایی کشاند که هیچ‌گاه با پرسش‌های اساسی هستی مواجه نشود و دچار نسیان از هستی واقعی گردد؛ به تعبیر دیگر او، انسان غربی انسانی شد بی‌خانمان و از مقام سروری به واپسین درجه‌ی آدمیزاد ــ به تعبیر نیچه ــ سقوط کرد. امّا در این سوی عالم، حافظ، سعدی، مولوی، فلاسفه و عرفا فضای جدیدی ساختند که شاعر بلندآوازه‌ی آلمانی، گوته، چنان مجذوب تفکّر حافظ بود که پس از مطالعه‌ی دیوان حافظ، «دیوان غربی ـ شرقی» را نوشت که اداء احترام به حافظ کند. گوته حافظ را قرینِ روحیِ خود می‌دانست و از سبک شعری و نگاه عرفانی او تأثیرِ بسیار برد. آنه‌ماری شیمل، اسلام‌شناس آلمانی که کتاب «رومی و عشق الهی» را نوشت، معتقد است مولوی پلی میان شرق و غرب ایجاد کرد و عرفان او می‌تواند معنویّت را در دنیای مدرن احیا کند. لذا شناخت میراث فرهنگی و صیانت از آن، آن هم چنین سرمایه‌ی فرهنگی عظیمی، مسئولیّت نسل جوان امروز و فردا است. تأکید رهبر معظّم انقلاب به قلمرو فرهنگ اصیل و تکیه‌ی جامعه بدان از این رو است که حتّی خبرگان غرب بدان اذعان دارند.

    نکته‌ی سوّم مسئله‌ی سلطه‌طلبی سیاسی و امنیّتی غرب است که ریشه در چند قرن اخیر دارد. رهبران انقلاب اسلامی از این ویژگی غرب متنفّر بودند و پایه‌ی انقلاب اسلامی بر برکندن این سلطه بود. شعار انقلاب اسلامی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود. «استقلال» بن‌مایه‌ی همه‌ی سیاست‌ها در جمهوری اسلامی است. اگر «استقلال» نباشد، آزادی هم نخواهد بود، فرهنگ هم استواری نخواهد داشت، اقتصاد هم راه صواب طی نمی‌کند. اگر بر منهج فکری شهید مطهّری برای جامعه قائل به حیثیّت روحی مستقل باشیم که از فطرت برخوردار است، علی‌القاعده «استقلال» یکی از فطریّات روحی جمعی جامعه می‌تواند باشد.

    دوستان! در سیاست جهان معاصر، مستقل زیستن کار ساده‌ای نیست. همین کشورهایی که دم از حقوق انسان و صلح می‌زنند، به‌جد مانع اصلی زیست مستقلّ کشورها هستند. همین رئیس‌جمهور فعلی آمریکا که باافتخار از شعار «صلح از طریق قدرت» سخن می‌گوید و بدین‌گونه آمریکا را قدرت اوّل جهان می‌ستاید، دشمن اصلی استقلال کشورها است، چون متن این شعار حاوی این نکته است. بعد از جنگ جهانی، دولت‌ها به این نتیجه رسیدند که دموکراسیِ لیبرال به‌تنهایی صلح ایجاد نمی‌کند، بلکه باید یک ساختار بین‌المللی برای جلوگیری از جنگ ایجاد کرد که همین نظامات حقوقی بین‌المللی است که شکل گرفته است. آقای ترامپ اصرار دارد که این نظام‌ها را به هم بزند و قدرت را جایگزین قواعد بین‌المللی بکند. معنای این عمل ناپسند این است که دیگر قواعد عامّ بین‌المللی صلح‌ساز نیستند و قدرت صلح‌ساز است؛ پس کشورها یا باید تابع این قدرت و تسلیم او شوند ــ که دیگر مستقل نیستند ــ و یا این قدرت با آنان جنگ به راه می‌اندازد. این تفکّر اختصاص به ایشان ندارد؛ غرب، در چند قرن اخیر، همین سیاست را دنبال کرد ولی آقای ترامپ آن را علنی کرد. نتیجه‌ی این سیاست این است که هر وقت منافع آن‌ها اقتضا کند، می‌توانند علیه کشوری جنگ به راه بیندازند و حتّی آن را اشغال کنند. جنگ در عراق آیا با مجوّز شورای امنیّت بود؟ جنگ با ایران آیا مجوّزی داشت؟

    این مسیر، در واقع، نوعی هرج‌ومرج بین‌المللی است. حالا برده‌ی دست‌پرورده‌ی آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی هم همین شعار را می‌دهد. البتّه این هرج‌ومرج بین‌المللی قطعاً آنان را پشیمان می‌کند. هرج‌ومرج، چه در داخل کشورها و چه در خارج، هیچ‌گاه به ایجادکنندگان آن رحم نمی‌کند و دامن آنان را می‌گیرد. آمریکا داعش را برای ایجاد هرج‌ومرج ایجاد کرد، دامنش را گرفت ــ البتّه حالا باز مجدّداً با هم رفیق شده‌اند! ــ چنان‌که در جنگ اخیر هم چنین شد. قدرت ملّت و پایداری و صلابت نیروهای مسلّح، دشمنان را سر عقل آورد که هر‌چه سریع‌تر ماجرای جنگ را جمع‌وجور کنند. امروز هم نیروهای مسلّح بر برخی کاستی‌ها مسلّط شده‌اند و باقدرت از ملّت دفاع خواهند کرد.

    توجّه کنیم هیچ‌گاه چهره‌ی رژیم صهیونیستی و آمریکا این‌قدر پلید و زشت نزد مردم دنیا معرّفی نشده بود. اقدامات اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی، در واقع نوعی پرده‌برداری از سرشت استعماری و پلید آنان بود. سال‌ها پیش، برژینسکی در کتاب خود شعری از یک شاعر سنگالی نقل می‌کند که در آن، نهایت انزجار ملّت‌ها از استعمار غربی را به رخ می‌کشد؛ می‌گوید «در آن روزها زمانی که تمدّن به چهره‌ی ما لگد زد، ما نمی‌دانستیم که خون ما زیباترین است؛ لاشخورها، در سایه‌ی چنگال‌های خود، بنای یادبود خون‌آلود قیمومیّت ما را ساختند.» امروز هزاران بار شرایط انزجار ملّت‌ها نسبت به آمریکا افزون شده است.

    خواهران و برادران گرامی! وقتی عرصه‌ی بین‌المللی خوی جنگل به خود می‌گیرد و قدرت جای منطق را تنگ می‌کند، راهی جز آن نیست که با هم باشیم تا قوی شویم. بحث مذاکره را برای تسلیم و سلطه‌ی جدید می‌خواهند، نه مصالحه‌ی عادلانه. مگر ایران در حال مذاکره نبود که یکباره جنگ راه انداختند؟ برای رئیس‌جمهور آمریکا ننگی بالاتر از این هست که علناً می‌گوید من به ملّت ایران کلک زدم و در حین مذاکره با آن‌ها جنگ کردم؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی با هدفی در جنگ وارد شدند که ظرف چند روز متوجّه شدند گمانه‌ی آن‌ها اشتباه بود.

    در آن روزهای اوّلیّه‌ی جنگ که فشار نظامی همراه با تبلیغات وسیع برای ناامید کردن مردم طرّاحی شده بود، رهبر معظّم انقلاب با صلابت و اطمینان قلبی با مردم سخن گفت و نوید بیچارگی دشمنان را داد، صحنه‌ی جنگ را لحظه‌به‌لحظه کنترل می‌نمود، دستورات لازم را صادر می‌کرد، به طوری که تقریباً همه‌ی وقت ایشان مصروف جنگ و تأمین نیازهای مردم بود. باید پذیرفت که سه روز اوّل جنگ سه روز پُرحادثه بود، امّا طرّاحی فرماندهی کلّ قوا چنان بود که صحنه را تغییر داد؛ فرماندهی ایشان مستقیم، دقیق و استوار بود؛ با تک‌تک فرماندهان میدانی تماس داشتند و چگونگی واکنش را تدبیر می‌کردند. تدبیر ایشان همه‌ی صحنه‌ها را در بر داشت: توجّه به جنگ، به پشت جنگ، تدارکات آن، مخصوصاً نیازها و مایحتاج مردم که کاستی‌ای برای آنان ایجاد نشود؛ همه‌ی این‌ها با تدبیر ایشان راهبری شد و خداوند این مرد الهی و ملّت نستوه ایران را یاری نمود و صحنه‌ی جنگ تغییر کرد. صحنه‌ی این جنگ صحنه‌ای وسیع و پُرشتاب بود. به همین میزان، صلابت ملّت و همبستگی آن بانشاط و عزّت‌آفرین بود؛ به طوری که یکی از رهبران مهمّ منطقه گفت جهان همبستگی ملّت ایران را فهم کرد.

    این بود که ملّت بزرگ ایران هویّت ایرانی و اسلامی خود را که گوهری مستور از دید اغیار بود به رخ کشاند و پرده‌ی غبارآلودِ تبلیغاتِ غربِ پُرسروصدا را درید و به سنّت قدسی خود، یاعلی‌گویان در مقابل ستم آمریکایی ـ صهیونیستی سینه سپر کرد. روزگاری هگل گفته بود تاریخ از شرق و مشخّصاً از ایران آغاز می‌شود و بر این نظر بود که اصلاً با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنه‌ی تاریخ می‌گذاریم. ظاهراً تاریخ در این عصر تکرار شد و با انقلاب اسلامی، ملّت ایران بار دیگر در جنگی نابرابر، حقیقت استقلال‌خواهی و هویّت ملّی خود را باارزش‌تر از آن نشان دادند که موجودات ضعیفی کوس صلح از طریق قدرت و تسلیم‌خواهی را به گوش ایرانیان برسانند. انتظار امروز ملّت ایران از سیاستمداران کشور آن است که قدر این اراده‌ی ملّی را بدانند و با مواضع و حرف‌های غیر‌ضرور، شکاف در صفوف ملّت ایجاد نکنند. به قول اقبال لاهوری:
    پس چه باید کرد ای اقوام شرق
    باز روشن می‌شود ایّام شرق

    امروز غرب به جای دانایی از قدرت دم می‌زند و شرق و ایران از فکر، هویّت ملّی و استقلال؛ و قدرت واقعی این است، گرچه آمریکا مرتّب سخن از هواپیما و امکانات هوایی می‌گوید. همین نوع سخن گفتن و به نعل و به میخ زدن‌ها نشان می‌دهد دنبال شکستن اراده‌ی ملّت ایران هستند.

    باز می‌گویم: ایران نه استیلاطلب است، نه استقلال خود را در معرض فروش قرار می‌دهد و حتّی اگر به قیمت رویارویی تمام شود، باقدرت جلوی وحشیگری مدرن می‌ایستد. کلید کار در تغییر رویکرد غرب نهفته است که دست از تسلّط‌طلبی بردارند؛ آنگاه شرایط عوض می‌شود، وگرنه تهدیدات آمریکا تأثیری بر اراده‌ی ملّی ایرانیان نخواهد داشت. سعدی علیه الرّحمة می‌گوید:
    آن شنیدی که لاغری دانا
    گفت باری به ابلهی فربه
    اسبِ تازی اگر ضعیف بود
    همچنان از طویله‌ای خر به

    والسّلام علیکم و رحمة‌الله


    منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61741

    #ديگران__يادداشت
    📰 غرب و ایران مستقلّ مقتدر  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲   همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد. دکتر علی لاریجانی، دبیر شورای امنیت ملّی، در نشست پایانی این همایش به ایراد سخن پرداخت. فراز و فرود پنج دوره تاریخی تقابل ایران و غرب، ستیز غرب با ملّت‌های مستقل و آزاد، هدف رئیس‌جمهور آمریکا از طرح شعار «صلح از طریق قدرت»، مذاکرات هسته‌ای ایران و زیاده‌خواهی غربی‌ها بعد از جنگ اخیر درباره مسئله موشکی، مسیر امروز غرب در ایجاد هرج و مرج بین‌المللی، همبستگی ملّت ایران و روایت فرماندهی رهبر انقلاب در جنگ ۱۲ روزه از جمله موضوعاتی بودند که دبیر شورای عالی امنیت ملّی آن‌ها را تبیین کرد.   رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند. [دریافت فیلم]  خدمت سروران گرامی سلام عرض می‌کنم و ارادت می‌ورزم، از دست‌اندرکاران همایش «ما و غرب» هم سپاسگزاری می‌کنم. در این ماه‌های اخیر، بارها شعار غرب و مخصوصاً آمریکا را شنیده‌اید که صلح را از طریق قدرت دنبال می‌کنند. فهم رابطه‌ی ما و غرب، امروز از همین شعار بهتر درک می‌شود. زمانی غرب مدّعی بود که بر علم و بر آزادی فکر تکیه زده است، نتیجه‌اش جنگ‌های جهانی شد؛ حالا مسیر خود را به‌کلّی روشن‌تر بیان کرده‌اند که قدرت همه‌کاره‌ی مناسبات است. سعدی علیه الرّحمة چه خوش گفت: «رأیِ بی‌قوّت مکر و فسون است و قوّتِ بی‌رأی جهل و جنون.» به تعبیر سعدی، زمانه‌ی ما وارد عصر جهل و جنون شده است. در طول تاریخ، روابط ایران و غرب به علل مختلف فرازوفرود بسیار داشت که این هم شامل جنبه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی می‌شد و شاید این روابط جزو پُرنوسان‌ترین تعاملات بین‌المللی محسوب می‌شود. در یک تقسیم‌بندی کلّی، شاید بتوان این ادوار را به پنج دوره تقسیم کرد. ابتدا دوره‌ی باستان است که ایران با حکومت هخامنشی، اشکانی و ساسانی اداره می‌شد و از تمدّنی قوی برخوردار بود. البتّه غرب هم تمدّن یونان و تمدّن روم را داشت که آن‌ها هم از جهاتی قوّت داشتند. جهانِ آن دوره این دو مرکز مهمّ قوی حکومتی را می‌شناخت و چون ایران از قدرتی عظیم برخوردار بود، غرب هیچ‌گاه زمینه‌ای برای تسلّط بر ایران نیافت؛ جنگ کردند، ولی نتوانستند تسلّط ماندگاری پیدا کنند. ایران در دوره‌ی هخامنشی با یونان باستان، هم تعامل داشت و هم برخورد نظامی. برخی مورّخین معتقدند تفکّرات ایرانی و دینی از طریق هگمتانه به سوی یونان کشیده شد. مسلّماً افلاطون در چهار قرن قبل از میلاد، در آثار خود از امپراتوری ایران سخن گفته که گاه آن را به جهتی ستوده و گاه بر آن اشکال وارد کرده؛ لذا روشن است که ارتباطات با امپراتوری ایران وجود داشت. برخی از مفسّران، گرایش افلاطون به دو عالم مثال و عالم محسوس را گرته‌برداری از دوگانگی عالم مینوی و گیتی در اندیشه‌ی زرتشت می‌دانند. هخامنشیان جنگ‌هایی نیز با یونان داشتند. این‌ها نمادی از کشمکش دو تمدّن در شرق و غرب بود. البتّه در آثار باقیمانده از متفکّران یونان، ارتباط دانشمندان با دربار امپراتوری ایران مطرح است؛ لذا ضمن این کشمکش‌ها، روابط هم وجود داشت. در دوره‌ی ساسانیان، روابط با بیزانس یا امپراتوری روم شرقی، هم صلح‌آمیز بود و همراه با تجارت، و هم کشمکش جنگی داشتند. این دو قدرت بزرگ در دو سوی جهان دارای تمدّن بودند و با یکدیگر رقابت داشتند. در ابتدای حکومت ساسانیان ــ یعنی سال ۲۲۴ میلادی ــ تا سقوط آنان در قرن هفتم میلادی، ایرانیان چندین جنگ با بیزانس داشتند، اغلب بر سر مناطقی مثل ارمنستان، بین‌النّهرین و شام. به هر تقدیر، ساسانیان و بیزانس یکدیگر را به عنوان دو امپراتور تقریباً هم‌سنگ قبول داشتند و به رسمیّت می‌شناختند؛ لذا سفیر به دربارِ هم می‌فرستادند و گاه بین آن‌ها پیمان صلح امضا می‌شد که چند دهه دوام داشت. البتّه رقابت در تجارت داشتند و هر دو امپراتوری می‌خواستند مسیرهای تجارت شرق به غرب را تحت کنترل بگیرند؛ یعنی همین چیزی که امروز به عنوان «جنگ کریدورها» مطرح است، در آن روزگار هم به نحو دیگری مطرح بود. روابط علمی و فرهنگی هم تا حدودی داشتند، کتب علمی در دو قلمرو به زبان یکدیگر ترجمه می‌شد و در هنر، معماری، فلسفه و پزشکی مراودات علمی داشتند. البتّه مذهب بیزانس مسیحیّت بود و امپراتوری ساسانی زرتشتی. با فروغ اسلام، این دو امپراتوری تحت تأثیر آن قرار گرفتند. نکته‌ی قابل توجّه در این دوران این است که امپراتوری ایران و امپراتوری غرب گرچه با یکدیگر رقابت و گاهی ستیز داشتند، امّا ایران مستقل بود و این استقلال بر قدرت متّکی بود و این قدرت جنبه‌ی ساختاری داشت؛ یعنی نظامات حکومتی ساسانیان نظامات قوی بود. از طرفی، حکومت ساسانیان با مذهب مرتبط بود، آئین زرتشت نقش مؤیّد حکومت را داشت و همین امر به حکومت ساسانی امتداد قدرت در بین توده‌ها داده بود. لذا استقلال ساسانیان یک امر پایداری محسوب می‌شد، تا طلوع تفکّر نوین دینی که توانست این ساختار را دگرگون کند. دوره‌ی صفویّه در قرن شانزدهم که مقارن با تحوّلات فکری و علمی در غرب بود، وضعیّت ایران و غرب نوع دیگری شد. صفویّه توانست منزلت ایران را مجدّداً به یک امپراتوری تبدیل کند که این بار متّکی بر حضور دانشمندان و علما و اندیشمندان نیز هست و این نکته‌ی مهمّ این دوران است؛ یعنی قدرت با علم همراه شد، زیرا شاه‌عبّاس صفوی بزرگان علمی را جمع کرد و اکرام نمود. از طرفی امپراتوری عثمانی با صفویّه، هم از نظر نوع قدرت و هم مذهب مختلف بود و کشمکش‌هایی با یکدیگر داشتند. صفویّه با کشورهای اروپایی نظیر پرتغال، اسپانیا، فرانسه و انگلستان ارتباطات مختلفی برقرار کرد. این، روابط ایران و غرب در دوران پیشامدرن محسوب می‌شود که شامل جنبه‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی و علمی است. در حوزه‌ی سیاسی و نظامی بین صفویّه و اروپا کشمکش نبود، بلکه نوعی همکاری بود؛ علّت این بود که اروپا نمی‌توانست در مقابل قدرت امپراتوری صفوی تسلّط‌طلبی بکند. صفویّه هیئت‌هایی به دربار اروپایی‌ها فرستاد و آن‌ها هم سفرایی در ایران داشتند، نظیر سِر آنتونی شرلی که در ایجاد روابط با صفویّه مؤثّر بود. در زمینه‌‌ی روابط اقتصادی و تجاری، ایرانِ آن زمان تولیدکننده‌ی عمده‌ی ابریشم بود و چون کمپانی هند شرقی علاقه‌مند به خرید ابریشم بود، لذا دفاتری در بندرعبّاس و اصفهان داشت. فرش، ادویه و فلزات در اروپا محبوبیّت زیادی داشتند و بخشی از تجارت آن‌ها از این نوع بود. در حوزه‌ی روابط علمی و فنّی، شاهان صفوی از خدمات اروپایی‌ها در زمینه‌ی توپ‌سازی، ساعت‌سازی، پزشکی و مهندسی استفاده کردند. ملاحظه می‌کنید که ایران عصر صفوی با اینکه در کنار امپراتوری عثمانی بود ــ که آن هم قوی بود و اختلافاتی با صفویّه داشت ــ امّا به سه علّت کاملاً مستقل زیست. اوّلاً متّکی بر علم و دانش بود و توانست بساط تفکّر را در ایران گسترش دهد. ثانیاً متّکی بر مذهب و تفکّر دینی بود؛ یعنی شاهان صفوی افتخار می‌کردند که به آراء علمای دین توجّه دارند و همین امر، رابطه‌ی پادشاهان با توده‌‌ی مردم را برقرار می‌کرد و برای قدرت حکومت یک امتداد پایداری ایجاد می‌کرد و این همان نکته‌ای است که ابن‌خلدون با عنوان «عصبیّت» از آن نام می‌برد که جنبه‌ی پایداری حکومت است. ثالثاً از نظر نظامی هم قدرت مقتدرانه‌ای ایجاد کرد. نهایتاً، یک ایران متّکی بر علم و دین و مقتدر، امپراتوری صفوی را در مقابل غرب هم‌تراز نمود. توجّه داشته باشید که در زمان صفوی، رشد علمی در غرب حرکت عظیمی پیدا کرد. علم به معنای «ساینس» با آراء دانشمندانی مثل دکارت، گالیله، کپلر در مسیر پیشرفت قرار گرفت و از نظر سیاسی با متفکّرانی نظیر هابز و لاک در مسیر دوران مدرن گام برداشتند؛ لذا غرب هم از قدرت پیش‌رونده برخوردار شد. امّا صفویّه از جهات دیگری ــ چه از بُعد علم، چه تقرّب دینی ــ نگاه متفاوتی داشت و بر قدرت هم متّکی بود. لذا بین ایران و غرب نوعی موازنه ایجاد شد، نه سلطه‌ی غرب بر ایران؛ یعنی عامل پایداری حکومت صفویّه استقلال فکری و اقتصادی و قدرت نظامی بود. در دوره‌ی قاجار، نفوذ انگلستان و روسیه در امور داخلی ایران افزایش یافت و قراردادهایی مثل گلستان و ترکمانچای و امتیازاتی مانند توتون و تنباکو و دخالت‌هایی که در عصر مشروطه در دولت و مجلس داشتند، همه‌ی این‌ها نگاه سلطه‌طلبانه‌ی آنان نسبت به ایران را نشان می‌دهد. عواملی نظیر استبداد، عدم توجّه به علم، بی‌اعتنایی به رشد اقتصادی، عملاً قاجار را در برابر توسعه‌ی پُرشتاب غرب دچار ضعف نمود؛ به طوری که سفرهای اروپایی شاهان قاجار با مخارج زیاد، آنان را دچار ضعف اراده در مقابل ظواهر غرب نمود و مخصوصاً ضعف در قدرت نظامی باعث فرودستی آنان شد. اقبال لاهوری، با چند بیت، کأنّه وصف حال قاجاریّه را نشان می‌دهد: قوّت مغرب نه از چنگ و رباب نی ز رقص دختران بی‌حجاب محکمیِ او نه از لادینی است نی فروغش از خط لاتینی است قوّت افرنگ از علم و فن است از همین آتش چراغش روشن است علم و فن را ای جوانِ شوخ‌وشنگ مغز می‌باید نه ملبوس فرنگ در دوران پهلوی، تسلّط غرب ــ به‌خصوص آمریکا و انگلیس ــ بر دربار و ساختار نیروهای مسلّح و اداره‌ی کشور علنی‌تر و عمیق‌تر شد؛ کودتای بیست‌وهشتم مرداد گوشه‌ای از این دخالت را آشکار می‌کند. اگر در دوره‌ی قاجار ایران دچار استبداد و عقب‌افتادگی بود، در دوران پهلوی دچار استبداد وابسته شد. ایران دوران پهلوی یکسره بنده‌وار از غرب تبعیّت می‌کرد. در این دوره، به‌هیچ‌وجه بحث استقلال مطرح نیست. خاطرات عَلَم ــ که وزیر دربار بود ــ وقتی مطالعه می‌شود، حالت سرشکستگی به انسان دست می‌دهد که سفرای انگلیس و آمریکا مستمرّاً با شاه جلسه می‌گذارند و دستورالعمل به او می‌دهند! با اینکه نفت منابع زیادی در دستان شاه می‌گذاشت، امّا اوّلاً سرسپردگی به آمریکا و انگلیس یک عامل ناپایداری این حکومت شد، چون همین دو کشور آن‌ها را سر کار آوردند؛ ثانیاً ستیز با دین ــ چه در دوره‌ی رضاشاه، چه در دوره‌ی محمّدرضا ــ رابطه‌ی حکومت با مردم را قطع کرد؛ ثالثاً با اینکه قدرت نظامی این دوره کم نبود، لکن به دلیل عدم استقلال و عدم توجّه به تفکّر دینی عملاً این قدرت کم‌خاصیّت شد. در تاریخ ایران، دوران پهلوی جزو سیاه‌ترین دوران‌ها از نظر سرسپردگی است. یکی از دلایل حدوث انقلاب همین تحقیرشدگی توسّط غرب است که ملّت بزرگ ایران این امر را تاب نیاورد. ملّتی که از یک سابقه‌ی طولانی امپراتوری برخوردار بود و همین‌طور از نظر فرهنگی پُرمحتوا بود و از نظر حکومتی ساختار نظام‌مند داشت که در کلّیّتِ جهان به چنین امری مورد ستایش بود، یکباره پادشاه چنین کشوری باید اوامر چند سفیر غربی را اطاعت کند! ملّت ایران همین ملّتی بود که امروز در مقابل آمریکا و غرب ایستاده است، همین امکانات مالی بلکه بیشتر در دست حکومت بود، امکانات نظامی زیادی هم داشتند، امّا فقر استقلال و حرّیّت حکومت پهلوی ملّت را در مقابل غرب به ذلّت کشانده بود. ایران در عصر انقلاب اسلامی یک تغییر جهت جدّی داشت و نسبت خود با غرب را معقول و سنجیده کرد؛ یعنی جهات مثبت و منفی غرب را درست فهم نمود و مناسبات خود را متناسب با منافع خود تنظیم کرد. رهبران صدر انقلاب اسلامی که غالباً افراد عقل‌گرا و اهل فلسفه بودند ــ نظیر حضرت امام، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله شهید مطهّری، آیت‌الله شهید بهشتی و دیگران ــ منهجی را برای انقلاب ترسیم نمودند که ابعاد دقیقی داشت. اوّلاً در تعامل با غرب از جهت علمی و فنّاوری در همه‌ی وجوه استقبال می‌کردند. این تعامل علمی در طول این چهار دهه وجود داشته، اساتید و دانشمندان به غرب رفت‌وآمد داشته‌اند و دانشگاه‌ها با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. این وجه تعاملات علمی چون به رشد جامعه می‌انجامید، همواره مورد تأکید رهبران انقلاب اسلامی بود. البتّه گاه غرب در ارتباطات علمی و فنّاوری محدودیّت‌هایی ایجاد می‌کرد ــ چه در زمان جنگ به خاطر جنگ و چه در بحث هسته‌ای و گاه به خاطر مسائل اختلافی دیگر نظیر بحث حقوق بشر ــ امّا رشد علمی جامعه‌ی ما با گسترش دانشگاه‌ها راه خود را یافته بود و تأکید رهبران جمهوری اسلامی به توجّه نمودن به تسلّط علمی و فنّاوری، به دانشگاه‌ها تا حدّی سمت‌وسو داد. بااین‌حال، هنوز این ظرفیّت عظیم علمی در حلّ مسائل کشور و تولیدات داخلی در یک مسیر مناسب قرار نگرفته است، که البتّه اشکال در سازوکارهای داخلی ما است که مسیر همکاری نخبگان دانشگاهی با بخش‌های مختلف کشور هنوز هموار نیست. ثانیاً رابطه‌ی تجاری ایران و غرب پس از انقلاب در سطح بالایی وجود داشت و شاید بتوان گفت اوّلین شریک تجاری ایران، غرب بود که ریشه در ساختار ارتباطات بازرگانی گذشته‌ی ایران و غرب داشت. پس از انقلاب، با همه‌ی فرازوفرودها، مبنا قطع رابطه‌ی تجاری با غرب نبود، بلکه مبنا رعایت منافع ایران بود. لذا ارتباطات تجاری ایران با شرق و کشورهای اسلامی و همسایگان نیز بیشتر شد، ولی سال‌ها همچنان غرب شریک تجاری اوّل بود، لکن این روابط با فرازوفرود همراه بود؛ مثلاً سطح روابط در دوران جنگ با قبل و بعد از آن تفاوت داشت. یعنی رهبران ایران هیچ‌گاه عنادی با غرب نداشتند، بلکه رفتار غرب در قلمروهای سیاسی و امنیّتی و تسلّط‌طلبی آن‌ها همکاری‌ها را دچار بحران می‌کرد. وقتی غرب به جای احترام به انقلاب اسلامی دنبال مسئله‌سازی با ایران و بحران آفرینی داخلی و خارجی رفت، ملّت ایران را به عکس‌العمل کشاند. ملّتی که تازه از یوغ ستم شاه خارج شده بودند و تصمیم به ایجاد یک نظام مستقل داشتند تا ایران را آباد کنند، با حرکت تخریبی غرب مواجه شدند. توقّع آمریکا و غرب این بود که بار دیگر با شعاری دیگر استقلال ملّت ایران را سرقت کنند؛ اینجا بود که با نهیب امام مواجه شدند. گاه در داخل می‌شنویم که چرا رهبر معظّم انقلاب نسبت به آمریکا و غرب انذار می‌دهند که در مراودات خود مراقبت کنید. دلیل آن در تسلّط‌طلبی غرب است؛ وگرنه رهبر انقلاب، چه در مراودات اقتصادی و چه در تعاملات علمی، مؤیّد کار با غرب و شرق بوده‌اند. امّا وقتی آمریکا به انحاء مختلف ــ چه از طریق اقتصاد، چه فرهنگ، چه سیاست، چه آخرالامر از طریق قدرت نظامی که در این جنگ اخیر رخ نمود ــ دنبال استیلا بر ایران رفت، رهبر انقلاب با قدرت جلوی این حرکت رذیلانه ایستادند، کمااینکه ملّت بزرگ ایران هم در این جنگ با استواری در مقابل آنان قد عَلَم کردند. رهبر انقلاب و ملّت، هر دو، با ایستادگی خود استقلال کشور را صیانت نمودند. امروز کاملاً روشن شده است که مسئله‌ی هسته‌ای بهانه‌ای بیش نبود؛ برای چه؟ برای مبارزه با ملّت ایران؛ کمااینکه پس از جنگ اخیر می‌گویند در مورد موشک هم باید بحث کنیم که بردش چقدر شود یا در مورد منطقه نقش ایران باید فلان‌طور شود! همین رویکرد نشان می‌دهد آمریکا و غرب دنبال تسلّط‌طلبی هستند؛ وگرنه به شما چه ربطی دارد که درباره‌ی برد موشک‌های ایرانی نظر می‌دهید؟ آیا شما حاضرید ما بگوییم تا وقتی اروپا چنین موشک‌ها و سلاح هسته‌ای دارد، باید آماده‌ی جنگ با ما باشد؟ دقیقاً همین جا محلّ تقاطع دو فکر است: یکی قدرت و استیلا با شرق را دنبال می‌کند ــ به دلایل مختلف که امروز نسبت به چین هم این‌گونه نگاه ریبه‌آمیز را مشاهده می‌کنیم ــ و دیگری دنبال روابط متوازن است. ایران نه تسلّط‌طلب است، نه استیلای هیچ کشوری را می‌پذیرد و زیر بار حرف‌های مفت تسلیم هم نمی‌رود. ثالثاً تبادلات فرهنگی با غرب و شرق نیز پس از انقلاب برقرار بود، امّا توجّه رهبران نظام به مؤلّفه‌ی فایده‌مندی و تعالی‌بخشی معطوف می‌شد؛ یعنی انقلاب اسلامی هیچ‌گاه با عناصر مترقّی در فرهنگ غرب نظیر قانون‌گرایی،‌ نظم‌پذیری، توجّه به محیط زیست و نظایر آن تخالفی نداشتند، امّا محل نزاع در دو بخش بود. اوّل آنجا که غرب تبادل فرهنگی را بستری برای تهاجم فرهنگی قرار داد. دهه‌های قبل، رهبر معظّم انقلاب بر تهاجم فرهنگی غرب انذار دادند، عدّه‌ای آن را برنتافتند؛ ولی مرور زمان نشان داد که غرب دنبال جریان‌سازی فرهنگی و تسلّط فرهنگی بر دیگران است، چون هم تلقّی بیش از اندازه از فرهنگ خود دارد و دیگران را در سطح فرهنگ خود نمی‌داند و هم به دلیل تسلّط تکنولوژیک خود نوعی سیطره‌ی فکری و فرهنگی را برای خود مقدور می‌بیند که چنین استیلایی پایه‌ی تسلّط سیاسی، اقتصادی،‌ اجتماعی و امنیّتی خواهد بود. اقبال لاهوری چه نیکو این امر را در شعر خود ترسیم می‌کند: آه از افرنگ و از آئین او آه از اندیشه‌‌ی لادین او علم حق را ساحری آموختند ساحری نی کافری آموختند امروز برخی از فلاسفه‌ی پست‌مدرن اذعان دارند که در عصر جدید غرب، بحث در حقیقت و کشف واقعیّت بی‌مورد است؛ آنچه در اجتماع مؤثّر است و لباس واقعیّت بر تن دارد روایتی است که تکنولوژی و قدرت‌ها می‌سازند؛ حتّی در علم هم که باید در بیان حقیقت بی‌طرف باشد، سلطه‌ی قدرت در آن تعیین‌کننده است. فوکو به‌جد نقش شرکت‌های چندملّیّتی و قدرت‌های اقتصادی و غیره را در شکل دادن به فکر جامعه نقش اوّلی می‌داند. حال، این امر را باید در کنار تلقّی رهبران غرب نسبت به مسلمانان و اعراب قرار داد تا افسانه‌ی استعمار دقیق‌تر کشف شود. به چند نمونه از نظرات فلاسفه‌ی منتقد سلطه‌گری غرب توجّه کنید. ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، در نقد غرب می‌گوید غرب همواره با ساکنان خاورمیانه به مثابه‌ی موجوداتی مادون انسان در سطح یک میمون تکامل‌یافته رفتار می‌کرد و از نظر غربی‌ها مردمان آنجا فقط ساکنان سرزمین‌های عربی بودند، نه مالک واقعی آن‌ها. فرانتس فانون می‌گوید استعمار نه‌تنها منابع را غارت می‌کند، بلکه ذهن و هویّت مردم را نیز استعمار می‌کند. ادوارد سعید در کتاب «شرق‌شناسی» نشان می‌دهد غرب چگونه با ساختن تصویر تحقیرآمیز از شرق، سلطه‌ی فرهنگی و سیاسی خود را توجیه می‌کند. نکته‌ی دوّم که مورد توجّه رهبران انقلاب اسلامی در عرصه‌ی تبادل فرهنگی بود، گنجینه‌ی عظیم و ارزشمند فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بود که در بسیاری از ساحات، بسی والاتر از فرهنگ غرب، مخصوصاً غرب امروز، مکانت دارد؛ غربی که به تعبیر هایدگر، انسان غربی را به جایی کشاند که هیچ‌گاه با پرسش‌های اساسی هستی مواجه نشود و دچار نسیان از هستی واقعی گردد؛ به تعبیر دیگر او، انسان غربی انسانی شد بی‌خانمان و از مقام سروری به واپسین درجه‌ی آدمیزاد ــ به تعبیر نیچه ــ سقوط کرد. امّا در این سوی عالم، حافظ، سعدی، مولوی، فلاسفه و عرفا فضای جدیدی ساختند که شاعر بلندآوازه‌ی آلمانی، گوته، چنان مجذوب تفکّر حافظ بود که پس از مطالعه‌ی دیوان حافظ، «دیوان غربی ـ شرقی» را نوشت که اداء احترام به حافظ کند. گوته حافظ را قرینِ روحیِ خود می‌دانست و از سبک شعری و نگاه عرفانی او تأثیرِ بسیار برد. آنه‌ماری شیمل، اسلام‌شناس آلمانی که کتاب «رومی و عشق الهی» را نوشت، معتقد است مولوی پلی میان شرق و غرب ایجاد کرد و عرفان او می‌تواند معنویّت را در دنیای مدرن احیا کند. لذا شناخت میراث فرهنگی و صیانت از آن، آن هم چنین سرمایه‌ی فرهنگی عظیمی، مسئولیّت نسل جوان امروز و فردا است. تأکید رهبر معظّم انقلاب به قلمرو فرهنگ اصیل و تکیه‌ی جامعه بدان از این رو است که حتّی خبرگان غرب بدان اذعان دارند. نکته‌ی سوّم مسئله‌ی سلطه‌طلبی سیاسی و امنیّتی غرب است که ریشه در چند قرن اخیر دارد. رهبران انقلاب اسلامی از این ویژگی غرب متنفّر بودند و پایه‌ی انقلاب اسلامی بر برکندن این سلطه بود. شعار انقلاب اسلامی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود. «استقلال» بن‌مایه‌ی همه‌ی سیاست‌ها در جمهوری اسلامی است. اگر «استقلال» نباشد، آزادی هم نخواهد بود، فرهنگ هم استواری نخواهد داشت، اقتصاد هم راه صواب طی نمی‌کند. اگر بر منهج فکری شهید مطهّری برای جامعه قائل به حیثیّت روحی مستقل باشیم که از فطرت برخوردار است، علی‌القاعده «استقلال» یکی از فطریّات روحی جمعی جامعه می‌تواند باشد. دوستان! در سیاست جهان معاصر، مستقل زیستن کار ساده‌ای نیست. همین کشورهایی که دم از حقوق انسان و صلح می‌زنند، به‌جد مانع اصلی زیست مستقلّ کشورها هستند. همین رئیس‌جمهور فعلی آمریکا که باافتخار از شعار «صلح از طریق قدرت» سخن می‌گوید و بدین‌گونه آمریکا را قدرت اوّل جهان می‌ستاید، دشمن اصلی استقلال کشورها است، چون متن این شعار حاوی این نکته است. بعد از جنگ جهانی، دولت‌ها به این نتیجه رسیدند که دموکراسیِ لیبرال به‌تنهایی صلح ایجاد نمی‌کند، بلکه باید یک ساختار بین‌المللی برای جلوگیری از جنگ ایجاد کرد که همین نظامات حقوقی بین‌المللی است که شکل گرفته است. آقای ترامپ اصرار دارد که این نظام‌ها را به هم بزند و قدرت را جایگزین قواعد بین‌المللی بکند. معنای این عمل ناپسند این است که دیگر قواعد عامّ بین‌المللی صلح‌ساز نیستند و قدرت صلح‌ساز است؛ پس کشورها یا باید تابع این قدرت و تسلیم او شوند ــ که دیگر مستقل نیستند ــ و یا این قدرت با آنان جنگ به راه می‌اندازد. این تفکّر اختصاص به ایشان ندارد؛ غرب، در چند قرن اخیر، همین سیاست را دنبال کرد ولی آقای ترامپ آن را علنی کرد. نتیجه‌ی این سیاست این است که هر وقت منافع آن‌ها اقتضا کند، می‌توانند علیه کشوری جنگ به راه بیندازند و حتّی آن را اشغال کنند. جنگ در عراق آیا با مجوّز شورای امنیّت بود؟ جنگ با ایران آیا مجوّزی داشت؟ این مسیر، در واقع، نوعی هرج‌ومرج بین‌المللی است. حالا برده‌ی دست‌پرورده‌ی آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی هم همین شعار را می‌دهد. البتّه این هرج‌ومرج بین‌المللی قطعاً آنان را پشیمان می‌کند. هرج‌ومرج، چه در داخل کشورها و چه در خارج، هیچ‌گاه به ایجادکنندگان آن رحم نمی‌کند و دامن آنان را می‌گیرد. آمریکا داعش را برای ایجاد هرج‌ومرج ایجاد کرد، دامنش را گرفت ــ البتّه حالا باز مجدّداً با هم رفیق شده‌اند! ــ چنان‌که در جنگ اخیر هم چنین شد. قدرت ملّت و پایداری و صلابت نیروهای مسلّح، دشمنان را سر عقل آورد که هر‌چه سریع‌تر ماجرای جنگ را جمع‌وجور کنند. امروز هم نیروهای مسلّح بر برخی کاستی‌ها مسلّط شده‌اند و باقدرت از ملّت دفاع خواهند کرد. توجّه کنیم هیچ‌گاه چهره‌ی رژیم صهیونیستی و آمریکا این‌قدر پلید و زشت نزد مردم دنیا معرّفی نشده بود. اقدامات اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی، در واقع نوعی پرده‌برداری از سرشت استعماری و پلید آنان بود. سال‌ها پیش، برژینسکی در کتاب خود شعری از یک شاعر سنگالی نقل می‌کند که در آن، نهایت انزجار ملّت‌ها از استعمار غربی را به رخ می‌کشد؛ می‌گوید «در آن روزها زمانی که تمدّن به چهره‌ی ما لگد زد، ما نمی‌دانستیم که خون ما زیباترین است؛ لاشخورها، در سایه‌ی چنگال‌های خود، بنای یادبود خون‌آلود قیمومیّت ما را ساختند.» امروز هزاران بار شرایط انزجار ملّت‌ها نسبت به آمریکا افزون شده است. خواهران و برادران گرامی! وقتی عرصه‌ی بین‌المللی خوی جنگل به خود می‌گیرد و قدرت جای منطق را تنگ می‌کند، راهی جز آن نیست که با هم باشیم تا قوی شویم. بحث مذاکره را برای تسلیم و سلطه‌ی جدید می‌خواهند، نه مصالحه‌ی عادلانه. مگر ایران در حال مذاکره نبود که یکباره جنگ راه انداختند؟ برای رئیس‌جمهور آمریکا ننگی بالاتر از این هست که علناً می‌گوید من به ملّت ایران کلک زدم و در حین مذاکره با آن‌ها جنگ کردم؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی با هدفی در جنگ وارد شدند که ظرف چند روز متوجّه شدند گمانه‌ی آن‌ها اشتباه بود. در آن روزهای اوّلیّه‌ی جنگ که فشار نظامی همراه با تبلیغات وسیع برای ناامید کردن مردم طرّاحی شده بود، رهبر معظّم انقلاب با صلابت و اطمینان قلبی با مردم سخن گفت و نوید بیچارگی دشمنان را داد، صحنه‌ی جنگ را لحظه‌به‌لحظه کنترل می‌نمود، دستورات لازم را صادر می‌کرد، به طوری که تقریباً همه‌ی وقت ایشان مصروف جنگ و تأمین نیازهای مردم بود. باید پذیرفت که سه روز اوّل جنگ سه روز پُرحادثه بود، امّا طرّاحی فرماندهی کلّ قوا چنان بود که صحنه را تغییر داد؛ فرماندهی ایشان مستقیم، دقیق و استوار بود؛ با تک‌تک فرماندهان میدانی تماس داشتند و چگونگی واکنش را تدبیر می‌کردند. تدبیر ایشان همه‌ی صحنه‌ها را در بر داشت: توجّه به جنگ، به پشت جنگ، تدارکات آن، مخصوصاً نیازها و مایحتاج مردم که کاستی‌ای برای آنان ایجاد نشود؛ همه‌ی این‌ها با تدبیر ایشان راهبری شد و خداوند این مرد الهی و ملّت نستوه ایران را یاری نمود و صحنه‌ی جنگ تغییر کرد. صحنه‌ی این جنگ صحنه‌ای وسیع و پُرشتاب بود. به همین میزان، صلابت ملّت و همبستگی آن بانشاط و عزّت‌آفرین بود؛ به طوری که یکی از رهبران مهمّ منطقه گفت جهان همبستگی ملّت ایران را فهم کرد. این بود که ملّت بزرگ ایران هویّت ایرانی و اسلامی خود را که گوهری مستور از دید اغیار بود به رخ کشاند و پرده‌ی غبارآلودِ تبلیغاتِ غربِ پُرسروصدا را درید و به سنّت قدسی خود، یاعلی‌گویان در مقابل ستم آمریکایی ـ صهیونیستی سینه سپر کرد. روزگاری هگل گفته بود تاریخ از شرق و مشخّصاً از ایران آغاز می‌شود و بر این نظر بود که اصلاً با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنه‌ی تاریخ می‌گذاریم. ظاهراً تاریخ در این عصر تکرار شد و با انقلاب اسلامی، ملّت ایران بار دیگر در جنگی نابرابر، حقیقت استقلال‌خواهی و هویّت ملّی خود را باارزش‌تر از آن نشان دادند که موجودات ضعیفی کوس صلح از طریق قدرت و تسلیم‌خواهی را به گوش ایرانیان برسانند. انتظار امروز ملّت ایران از سیاستمداران کشور آن است که قدر این اراده‌ی ملّی را بدانند و با مواضع و حرف‌های غیر‌ضرور، شکاف در صفوف ملّت ایجاد نکنند. به قول اقبال لاهوری: پس چه باید کرد ای اقوام شرق باز روشن می‌شود ایّام شرق امروز غرب به جای دانایی از قدرت دم می‌زند و شرق و ایران از فکر، هویّت ملّی و استقلال؛ و قدرت واقعی این است، گرچه آمریکا مرتّب سخن از هواپیما و امکانات هوایی می‌گوید. همین نوع سخن گفتن و به نعل و به میخ زدن‌ها نشان می‌دهد دنبال شکستن اراده‌ی ملّت ایران هستند. باز می‌گویم: ایران نه استیلاطلب است، نه استقلال خود را در معرض فروش قرار می‌دهد و حتّی اگر به قیمت رویارویی تمام شود، باقدرت جلوی وحشیگری مدرن می‌ایستد. کلید کار در تغییر رویکرد غرب نهفته است که دست از تسلّط‌طلبی بردارند؛ آنگاه شرایط عوض می‌شود، وگرنه تهدیدات آمریکا تأثیری بر اراده‌ی ملّی ایرانیان نخواهد داشت. سعدی علیه الرّحمة می‌گوید: آن شنیدی که لاغری دانا گفت باری به ابلهی فربه اسبِ تازی اگر ضعیف بود همچنان از طویله‌ای خر به والسّلام علیکم و رحمة‌الله 🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61741 #ديگران__يادداشت
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 947 Visualizações 0 Anterior
  • نقد غرب باید از موضع استقلال انجام شود


     حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲ 

     همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد.
    در این نشست دکتر موسی نجفی، استاد دانشگاه و رئیس شورای علمی همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای»، به سخنرانی پرداخته و ویژگی‌های اندیشه سیاسی رهبر انقلاب اسلامی در نسبت ایران و غرب را مورد بررسی قرار داد.
     رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند.



    [دریافت فیلم]
     بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آل محمّد.

    بحث بنده نظریّه‌پردازی درباره‌ی نسبت ما و غرب در اندیشه‌ی سیاسی رهبر معظم انقلاب است که این بحث را در سه قسمت ارائه می‌دهم؛ قسمت اوّل مقدّمه است، بعد اندیشه‌ی سیاسی ایشان که ده نکته راجع به آن می‌گویم و بعد چند نتیجه می‌خواهم بگیرم.

    مقدّمه اینکه برای یک سمینار حتماً لازم نیست که ما همه‌ی نقاط ابهام را رفع کنیم. غرب‌شناس و فیلسوف معاصر، مرحوم دکتر کریم مجتهدی، می‌گفتند که در این سمینارها یا مقاله‌ها شما رفع ابهام بکنید، ولی با رفع ابهام شما یک مسائلی حل می‌شود و یک مسائل جدیدی پیش می‌آید؛ یعنی یک ابهامات بالاتری مطرح می‌شود. این به خاطر قوّت کار علمی است؛ یعنی این عیب نیست و قرار نیست که ما در یک همایش همه‌ی ابهام‌ها را رفع کنیم.

    دوّم اینکه بحث ما و غرب یک جزء سوّمی هم دارد و آن نسبت ما و غرب است. در تاریخ و حافظه‌ی تاریخی ما، سه جزء را باید ببینیم: یکی ایران شیعی پانصدساله از صفویّه به بعد، یکی ایران نهصدساله‌ی قبل از آن و یکی ایران چندهزارساله که به این سوّمی یک مقداری کم التفات داشته‌ایم، ولی اخیراً داریم جبران می‌کنیم و با مطرح کردن همین قصّه‌ی شاپور و والرین، ظاهراً یک توجّه دوباره‌ای داریم به آن می‌کنیم که درست هم هست. این سه جزء، هم ریشه‌‌ی اسلام شیعی ما است، هم زبان فارسی و هم ریشه‌ی چندهزارساله‌ی تاریخی.

    ما وقتی می‌گوییم غرب، غرب بعد از وستفالیا را می‌گوییم ــ یعنی سال ۱۶۴۸ ــ و وضعیّت بعد از انقلاب فرانسه که این غرب یک کلّ سلطه‌گر و یک نظم جدیدی برای خودش نسبت به جهان قائل است. خب حالا وقتی از این کلّیّت غرب صحبت می‌کنیم، من اینجا یک هشداری بدهم ــ که این به برخی از محافل حزب‌اللهی هم راه پیدا کرده ــ که بعضی وقت‌ها با اندیشه‌های چپ یا اندیشه‌های پست‌مدرن به این کلّیّت توجّه می‌کنند. باید توجّه داشته باشیم که با شعار «نه شرقی نه غربی»، ما باید حفظ فاصله را از هر دوی این‌ها داشته باشیم؛ یعنی برای نقد غرب نیازی نیست به قطب دیگر نگاه کنیم؛ ما خودمان یک قطب مستقل هستیم، با یک ادبیّات ملّی و بومی خاصّ خودمان که اوجش هم در بیان رهبر معظم انقلاب است. بنابراین، ما محتاج نوعی ادبیّات جدید هستیم که نسبت خودمان را با غرب بفهمیم.

    امّا راجع به ویژگی‌های اندیشه‌ی سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، به نظر من ده نکته مهم است. یکی اینکه این اندیشه یک جریان است، یک شخص نیست و ملهم از انقلاب اسلامی است و در این دهه‌ی پنجم، تفصیل شعار «نه شرقی نه غربی» است که این بسیار مهم است؛ یعنی همان شعاری که اوّل انقلاب داشتیم، الان میوه‌هایش دارد بیشتر پیدا می‌شود.

    دوّم اینکه شاخص مهمّ این اندیشه در ابعاد مختلف غربی، استعمارستیزی با غرب است؛ یعنی یکی از شاخص‌هایش این است و این در اینجا شدید است.

    سوّم اینکه این تقابل با غرب یک تقابل ذاتی است، نه یک تقابل سیاسی و تاکتیکی که یک فرایند طبیعی داشته و قابل تقلیل به اشخاص و احزاب نیست.

    نکته‌ی بعدی اینکه این تقابل ما با غرب تقابل شرق با غرب نیست. ما شرقی هستیم ولی صرفاً در دایره‌ی شرق با غرب مقابله نمی‌کنیم، بلکه از یک ایران مستقل و مقتدر وقتی صحبت می‌کنیم، این یک نمادی می‌شود هم در سطح ملّی، هم منطقه‌ای و هم جهانی؛ یعنی به این صورت نگاه کنیم قصّه را. خب حالا این تقابل هم فقط ماهیّت اقتصادی و سیاسی ندارد، بلکه یک نوع مواجهه‌ی مقدّس، اعتقادی و هویّتی است.

    نکته‌ی دیگر اینکه غرب خودش را مرکز می‌داند و سایرین را پیرامون؛ رهبر معظم انقلاب این نامعادله‌ی استعماری را شدیداً مورد نقد و خدشه قرار می‌دهند.

    نکته‌ی بعدی اینکه هژمونی غرب فاقد اعتبار است و ما برای اینکه بتوانیم یک زندگی مستقل و شرافتمندانه داشته باشیم باید توهّم مرکزیّت غرب را از غربی‌ها بگیریم و به آن‌ها بگوییم که غرب تمدّن برتر نیست، تاریخ غرب هم تاریخ جهان نیست و باید به غرب بی‌اعتماد بود، آن‌ها عهدشکنند، حیله‌گرند، منفعت‌جو هستند و سلطه‌گر. این دو روی یک سکّه که یکی‌اش حقوق بشر و لیبرالیسم است و یکی‌اش سلطه و جنگ، غربی‌ها اثبات کرده‌اند که هر وقت منافعشان به خطر بیفتد، آن روی سلطه‌گری و سخت خودشان را نشان می‌دهند نه آن روی نرم خودشان را؛ به تعبیر رهبری، دست چدنی در دستکش مخملی.

    نکته‌ی بعدی اینکه ایران به مدد ظرفیّت عظیم تاریخی‌ای که دارد و به برکت انقلاب اسلامی، قادر به رهبری و پیشتازی جهانی جریان ضدّسلطه است؛ این هم یکی از ویژگی‌هایش است. این بیداری و این پیشتازی در قالب یک ناسیونالیسم خشک نیست، بلکه در قالب نوعی بیداری اسلامی با پشتوانه‌ی تمدّنی است.

    نکته‌ی دیگر اینکه ما در این منازعه‌‌ی با غرب، به طبقه‌ی خاصّ اقتصادی، سیاسی یا احزاب و نخبگان نباید تکیه کنیم، بلکه رهبر انقلاب یک تفسیر جدیدی از مردم ارائه می‌دهند که این تفسیر جدید نه لیبرال است و نه سوسیالیست؛ یعنی یک نوع نگاه خاص به مردم است و دال مرکزی‌اش هم بیداری ملّت‌ها است؛ یعنی موتور متحرّکه‌ی این قضیّه بیداری ملّت‌ها است.

    در ادبیّات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ما یک نوع غیرت و عزّت را هم می‌بینیم. این‌طور نیست که در این راهبرد «حکمت، مصلحت، عزّت»، مصلحتش مال وزارت امور خارجه باشد، عزّت و حکمتش مال ایشان؛ اتّفاقاً مصلحت در عزّت است؛ آن‌هایی که عزّت را از مصلحت جدا می‌کنند و در سایه‌ی ذلّت معنا می‌کنند، مصلحت را هم نشناخته‌اند.

    و نکته‌ی دیگر اینکه مجموعه‌ی این‌ها یک مکتب فکری خاصّی را ایجاد می‌کند که این مکتب خاص، یک هاضمه‌ی قوی‌ای دارد که می‌تواند اندیشه‌های ضدّغربی جریان‌های فکری دیگر جهان را در آفریقا، آمریکای لاتین و کشورهای اسلامی در خودش حل کند و ببیند و با آن نسبت برقرار کند.

    من از این مطلب چند نتیجه می‌گیرم. یکی اینکه این خروج عملی و نظری از دایره‌ی بسته‌ی مرکز ـ پیرامون، در اندیشه‌ی رهبر انقلاب به این طرف می‌رود که ما از پیرامون به مرکز برویم؛ یعنی نسبت ما با غربی‌ها مرکز ـ مرکز می‌شود و ان‌شاءالله عکسش به مرکزیّت ما و پیرامونی غرب؛ همان جمله‌ی دوباره زانو زدن غرب در برابر ایران.

    بحث بعدی بحث دوگانه‌ی ملّت ـ امّت است که مدّت‌ها گفته می‌شد. ایران مستقل و مقتدر چون که مبنا و ابتنای ملّیّتش بر دین است، لذا به خلاف ناسیونالیسم غربی یک نوع ملّیّت جدید را هم نشان می‌دهد و اینجا ما به جای دوگانه‌ی ایران و اسلام می‌توانیم به خدمات متقابل اسلام و ایران علیه سلطه‌ی غرب اشاره کنیم. ما با جنبش نرم‌افزاری و الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، وارد تمدّن نوین اسلامی در این اندیشه می‌شویم؛ تمدّنی که رو به اوج و استعلا است در مقابل تمدّنی که رو به افول است. اینجا ما یک منازعه‌ی ایده‌ها را می‌بینیم؛ منازعه‌ی ایده‌هایی که به برتری تمدّن ما منجر می‌شود.

    و نکته‌ی دیگر اینکه ما در این اندیشه‌ی رهبر انقلاب، با عبور از این بحران‌های هویّتی و نظریّه‌ها به طرف یک فلسفه‌ی سیاسی حرکت می‌کنیم که هم هویّت‌زا، هم هویّت‌ساز و هم هویّت‌یاب است. دقّت کنیم که در این نسبت‌سنجی، ما به نوعی دوباره وارد یک جنگ مقدّس می‌شویم، ولی نه جنگ صلیبی؛ جنگی که عصر موجود غرب را عصر موعود نمی‌داند، لذا به نفی پایان تاریخ غرب و نفی پیروزی جنگ تمدّن‌ها حکم می‌کند. به نظر می‌آید که خود این یک فلسفه‌ی تاریخ جدیدی را نشان می‌دهد.

    همچنین، خود این جنگ دوازده‌روزه هم اثبات کرد که ما هر‌چند در دوره‌‌ی استعمار فرانو هستیم و استعمار ذهن و جنگ نرم، امّا غربی‌ها نشان داده‌اند که پست‌تر از این حرف‌ها هستند و اگر منافعشان ایجاب کند، به همان استعمار کهنه و سخت‌افزار و تجزیه‌ی ایران و اشغال هم فکر می‌کنند؛ یعنی نشان می‌دهد که ما با یک استعمار ترکیبی روبه‌رو هستیم.

    در آخر باید بگویم که اگر امام در نامه‌ی به گورباچف شنیدنِ صدای شکسته شدن استخوان‌های مارکسیسم را اعلام نمود، رهبر انقلاب در نامه به جوانان غربی ــ نه سران غربی ــ ضمن اعلام شکسته شدن استخوان‌های لیبرالیسم و سلطه‌ی مدرن غرب، عصر جدیدی را نوید می‌دهند که بشر دوباره به آسمان نگاه می‌کند و منتظر ندایی ملکوتی از منجی مقدّس است.

    والسّلام‌علیکم‌ورحمةالله


    منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61742

    #ديگران__يادداشت
    📰 نقد غرب باید از موضع استقلال انجام شود  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲   همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد. در این نشست دکتر موسی نجفی، استاد دانشگاه و رئیس شورای علمی همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای»، به سخنرانی پرداخته و ویژگی‌های اندیشه سیاسی رهبر انقلاب اسلامی در نسبت ایران و غرب را مورد بررسی قرار داد.  رسانه KHAMENEI.IR در ادامه متن و فیلم این سخنان را منتشر میکند. [دریافت فیلم]  بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آل محمّد. بحث بنده نظریّه‌پردازی درباره‌ی نسبت ما و غرب در اندیشه‌ی سیاسی رهبر معظم انقلاب است که این بحث را در سه قسمت ارائه می‌دهم؛ قسمت اوّل مقدّمه است، بعد اندیشه‌ی سیاسی ایشان که ده نکته راجع به آن می‌گویم و بعد چند نتیجه می‌خواهم بگیرم. مقدّمه اینکه برای یک سمینار حتماً لازم نیست که ما همه‌ی نقاط ابهام را رفع کنیم. غرب‌شناس و فیلسوف معاصر، مرحوم دکتر کریم مجتهدی، می‌گفتند که در این سمینارها یا مقاله‌ها شما رفع ابهام بکنید، ولی با رفع ابهام شما یک مسائلی حل می‌شود و یک مسائل جدیدی پیش می‌آید؛ یعنی یک ابهامات بالاتری مطرح می‌شود. این به خاطر قوّت کار علمی است؛ یعنی این عیب نیست و قرار نیست که ما در یک همایش همه‌ی ابهام‌ها را رفع کنیم. دوّم اینکه بحث ما و غرب یک جزء سوّمی هم دارد و آن نسبت ما و غرب است. در تاریخ و حافظه‌ی تاریخی ما، سه جزء را باید ببینیم: یکی ایران شیعی پانصدساله از صفویّه به بعد، یکی ایران نهصدساله‌ی قبل از آن و یکی ایران چندهزارساله که به این سوّمی یک مقداری کم التفات داشته‌ایم، ولی اخیراً داریم جبران می‌کنیم و با مطرح کردن همین قصّه‌ی شاپور و والرین، ظاهراً یک توجّه دوباره‌ای داریم به آن می‌کنیم که درست هم هست. این سه جزء، هم ریشه‌‌ی اسلام شیعی ما است، هم زبان فارسی و هم ریشه‌ی چندهزارساله‌ی تاریخی. ما وقتی می‌گوییم غرب، غرب بعد از وستفالیا را می‌گوییم ــ یعنی سال ۱۶۴۸ ــ و وضعیّت بعد از انقلاب فرانسه که این غرب یک کلّ سلطه‌گر و یک نظم جدیدی برای خودش نسبت به جهان قائل است. خب حالا وقتی از این کلّیّت غرب صحبت می‌کنیم، من اینجا یک هشداری بدهم ــ که این به برخی از محافل حزب‌اللهی هم راه پیدا کرده ــ که بعضی وقت‌ها با اندیشه‌های چپ یا اندیشه‌های پست‌مدرن به این کلّیّت توجّه می‌کنند. باید توجّه داشته باشیم که با شعار «نه شرقی نه غربی»، ما باید حفظ فاصله را از هر دوی این‌ها داشته باشیم؛ یعنی برای نقد غرب نیازی نیست به قطب دیگر نگاه کنیم؛ ما خودمان یک قطب مستقل هستیم، با یک ادبیّات ملّی و بومی خاصّ خودمان که اوجش هم در بیان رهبر معظم انقلاب است. بنابراین، ما محتاج نوعی ادبیّات جدید هستیم که نسبت خودمان را با غرب بفهمیم. امّا راجع به ویژگی‌های اندیشه‌ی سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، به نظر من ده نکته مهم است. یکی اینکه این اندیشه یک جریان است، یک شخص نیست و ملهم از انقلاب اسلامی است و در این دهه‌ی پنجم، تفصیل شعار «نه شرقی نه غربی» است که این بسیار مهم است؛ یعنی همان شعاری که اوّل انقلاب داشتیم، الان میوه‌هایش دارد بیشتر پیدا می‌شود. دوّم اینکه شاخص مهمّ این اندیشه در ابعاد مختلف غربی، استعمارستیزی با غرب است؛ یعنی یکی از شاخص‌هایش این است و این در اینجا شدید است. سوّم اینکه این تقابل با غرب یک تقابل ذاتی است، نه یک تقابل سیاسی و تاکتیکی که یک فرایند طبیعی داشته و قابل تقلیل به اشخاص و احزاب نیست. نکته‌ی بعدی اینکه این تقابل ما با غرب تقابل شرق با غرب نیست. ما شرقی هستیم ولی صرفاً در دایره‌ی شرق با غرب مقابله نمی‌کنیم، بلکه از یک ایران مستقل و مقتدر وقتی صحبت می‌کنیم، این یک نمادی می‌شود هم در سطح ملّی، هم منطقه‌ای و هم جهانی؛ یعنی به این صورت نگاه کنیم قصّه را. خب حالا این تقابل هم فقط ماهیّت اقتصادی و سیاسی ندارد، بلکه یک نوع مواجهه‌ی مقدّس، اعتقادی و هویّتی است. نکته‌ی دیگر اینکه غرب خودش را مرکز می‌داند و سایرین را پیرامون؛ رهبر معظم انقلاب این نامعادله‌ی استعماری را شدیداً مورد نقد و خدشه قرار می‌دهند. نکته‌ی بعدی اینکه هژمونی غرب فاقد اعتبار است و ما برای اینکه بتوانیم یک زندگی مستقل و شرافتمندانه داشته باشیم باید توهّم مرکزیّت غرب را از غربی‌ها بگیریم و به آن‌ها بگوییم که غرب تمدّن برتر نیست، تاریخ غرب هم تاریخ جهان نیست و باید به غرب بی‌اعتماد بود، آن‌ها عهدشکنند، حیله‌گرند، منفعت‌جو هستند و سلطه‌گر. این دو روی یک سکّه که یکی‌اش حقوق بشر و لیبرالیسم است و یکی‌اش سلطه و جنگ، غربی‌ها اثبات کرده‌اند که هر وقت منافعشان به خطر بیفتد، آن روی سلطه‌گری و سخت خودشان را نشان می‌دهند نه آن روی نرم خودشان را؛ به تعبیر رهبری، دست چدنی در دستکش مخملی. نکته‌ی بعدی اینکه ایران به مدد ظرفیّت عظیم تاریخی‌ای که دارد و به برکت انقلاب اسلامی، قادر به رهبری و پیشتازی جهانی جریان ضدّسلطه است؛ این هم یکی از ویژگی‌هایش است. این بیداری و این پیشتازی در قالب یک ناسیونالیسم خشک نیست، بلکه در قالب نوعی بیداری اسلامی با پشتوانه‌ی تمدّنی است. نکته‌ی دیگر اینکه ما در این منازعه‌‌ی با غرب، به طبقه‌ی خاصّ اقتصادی، سیاسی یا احزاب و نخبگان نباید تکیه کنیم، بلکه رهبر انقلاب یک تفسیر جدیدی از مردم ارائه می‌دهند که این تفسیر جدید نه لیبرال است و نه سوسیالیست؛ یعنی یک نوع نگاه خاص به مردم است و دال مرکزی‌اش هم بیداری ملّت‌ها است؛ یعنی موتور متحرّکه‌ی این قضیّه بیداری ملّت‌ها است. در ادبیّات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ما یک نوع غیرت و عزّت را هم می‌بینیم. این‌طور نیست که در این راهبرد «حکمت، مصلحت، عزّت»، مصلحتش مال وزارت امور خارجه باشد، عزّت و حکمتش مال ایشان؛ اتّفاقاً مصلحت در عزّت است؛ آن‌هایی که عزّت را از مصلحت جدا می‌کنند و در سایه‌ی ذلّت معنا می‌کنند، مصلحت را هم نشناخته‌اند. و نکته‌ی دیگر اینکه مجموعه‌ی این‌ها یک مکتب فکری خاصّی را ایجاد می‌کند که این مکتب خاص، یک هاضمه‌ی قوی‌ای دارد که می‌تواند اندیشه‌های ضدّغربی جریان‌های فکری دیگر جهان را در آفریقا، آمریکای لاتین و کشورهای اسلامی در خودش حل کند و ببیند و با آن نسبت برقرار کند. من از این مطلب چند نتیجه می‌گیرم. یکی اینکه این خروج عملی و نظری از دایره‌ی بسته‌ی مرکز ـ پیرامون، در اندیشه‌ی رهبر انقلاب به این طرف می‌رود که ما از پیرامون به مرکز برویم؛ یعنی نسبت ما با غربی‌ها مرکز ـ مرکز می‌شود و ان‌شاءالله عکسش به مرکزیّت ما و پیرامونی غرب؛ همان جمله‌ی دوباره زانو زدن غرب در برابر ایران. بحث بعدی بحث دوگانه‌ی ملّت ـ امّت است که مدّت‌ها گفته می‌شد. ایران مستقل و مقتدر چون که مبنا و ابتنای ملّیّتش بر دین است، لذا به خلاف ناسیونالیسم غربی یک نوع ملّیّت جدید را هم نشان می‌دهد و اینجا ما به جای دوگانه‌ی ایران و اسلام می‌توانیم به خدمات متقابل اسلام و ایران علیه سلطه‌ی غرب اشاره کنیم. ما با جنبش نرم‌افزاری و الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، وارد تمدّن نوین اسلامی در این اندیشه می‌شویم؛ تمدّنی که رو به اوج و استعلا است در مقابل تمدّنی که رو به افول است. اینجا ما یک منازعه‌ی ایده‌ها را می‌بینیم؛ منازعه‌ی ایده‌هایی که به برتری تمدّن ما منجر می‌شود. و نکته‌ی دیگر اینکه ما در این اندیشه‌ی رهبر انقلاب، با عبور از این بحران‌های هویّتی و نظریّه‌ها به طرف یک فلسفه‌ی سیاسی حرکت می‌کنیم که هم هویّت‌زا، هم هویّت‌ساز و هم هویّت‌یاب است. دقّت کنیم که در این نسبت‌سنجی، ما به نوعی دوباره وارد یک جنگ مقدّس می‌شویم، ولی نه جنگ صلیبی؛ جنگی که عصر موجود غرب را عصر موعود نمی‌داند، لذا به نفی پایان تاریخ غرب و نفی پیروزی جنگ تمدّن‌ها حکم می‌کند. به نظر می‌آید که خود این یک فلسفه‌ی تاریخ جدیدی را نشان می‌دهد. همچنین، خود این جنگ دوازده‌روزه هم اثبات کرد که ما هر‌چند در دوره‌‌ی استعمار فرانو هستیم و استعمار ذهن و جنگ نرم، امّا غربی‌ها نشان داده‌اند که پست‌تر از این حرف‌ها هستند و اگر منافعشان ایجاب کند، به همان استعمار کهنه و سخت‌افزار و تجزیه‌ی ایران و اشغال هم فکر می‌کنند؛ یعنی نشان می‌دهد که ما با یک استعمار ترکیبی روبه‌رو هستیم. در آخر باید بگویم که اگر امام در نامه‌ی به گورباچف شنیدنِ صدای شکسته شدن استخوان‌های مارکسیسم را اعلام نمود، رهبر انقلاب در نامه به جوانان غربی ــ نه سران غربی ــ ضمن اعلام شکسته شدن استخوان‌های لیبرالیسم و سلطه‌ی مدرن غرب، عصر جدیدی را نوید می‌دهند که بشر دوباره به آسمان نگاه می‌کند و منتظر ندایی ملکوتی از منجی مقدّس است. والسّلام‌علیکم‌ورحمةالله 🔗 منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=61742 #ديگران__يادداشت
    0 Comentários 0 Compartilhamentos 399 Visualizações 0 Anterior
شبکه اجتماعی امین https://aminsocial.com