حضرت آیت الله شب زندهدار«دام ظله» در اثنای درس خارج فقه (1402/03/08) فرمودند:
🔹️شاید آخرین روز درس مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ مرتضی حائری در مسجد عشقعلی بود، که بحث ایشان خیارات بود، که رسیده بودند به بحث خیار حیوان. ایشان برای اثبات خیار حیوان به روایتی از امام رضا ع استناد کردند، سندش را خواندند تا رسید به این که حالا آن راوی میگوید:
«سمعت عن الرضا علیه السلام» یا «قال رضا علیهالسلام» تا ایشان این را گفت منقلب شد، بغض گلویش را گرفت، حالش منقلب شد که نام حضرت رضا علیهالسلام را برد.
حالا بحث خیارات است و آن هم خیار حیوان. ولی تا نام حضرت رضا به مناسبت این که روایت از حضرت رضا بود ایشان سند را خواند و نام مبارک حضرت رضا را به زبان آورد منقلب شد، حالش منقلب شد. یک علاقه شدیدی به خصوص به حضرت رضا سلام الله علیه ایشان داشتند.
🔹️ایشان ظاهراً 75 بار به مشهد مشرف شده بودند و برای هر بار که مشرف شدند قصیدهای برای حضرت رضا علیهالسلام سرودند که بعضیهایش هم حالا چاپ شده ولی همهاش چاپ نشده.
و خود ایشان نقل میکنند که یک سالی تابستان بود توی حیاط خوابیده بودم دیدم ساعت دوازده تلفن زنگ میزند. خب به سرعت خواستم از پلهها بروم بالا، شاید شخصی حالا نیازمند است یا حاجتی دارد که ایشان در این باب خیلی معتنی بودند، خلاصه افتادم و دستم شکست و کذا و طول کشید تا این که این دست اصلاح شد و جوش خورد و اینها. و به خاطر همین مشکل یک مقداری رفتن مشهد من طول کشید، چون ایشان هر کسی به او از دوستان میگفت آقا، پیشنهاد میکردند برویم مشهد اگر تعطیلی بود و درسی نبود و فلان ایشان قبول میکردند، رد نمیکردند.
🔹️بعد فرمودند که خب طول کشیده بود یک روزی با همین دست بسته، گفتم بروم جمکران، رفتم آن جایی که این اتوبوسهایی که میرفت تا جمکران سوار شدم یک کسی کنارم نشسته بود، گفتم اهل کجایی؟ گفت اهل مشهد پایین خیابان، تا این گفت من شروع کردم به گریه کردن. خیلی تعجب کرد چی پیش آمده، من اهل مشهدم.. همین که ذهنش متوجه شد که این اهل مشهد است و پایین خیابان منقلب شد.
🔸️ "#زندگانی_عالمان_دین
🆔️https://eitaa.com/Alemin
🔹️شاید آخرین روز درس مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ مرتضی حائری در مسجد عشقعلی بود، که بحث ایشان خیارات بود، که رسیده بودند به بحث خیار حیوان. ایشان برای اثبات خیار حیوان به روایتی از امام رضا ع استناد کردند، سندش را خواندند تا رسید به این که حالا آن راوی میگوید:
«سمعت عن الرضا علیه السلام» یا «قال رضا علیهالسلام» تا ایشان این را گفت منقلب شد، بغض گلویش را گرفت، حالش منقلب شد که نام حضرت رضا علیهالسلام را برد.
حالا بحث خیارات است و آن هم خیار حیوان. ولی تا نام حضرت رضا به مناسبت این که روایت از حضرت رضا بود ایشان سند را خواند و نام مبارک حضرت رضا را به زبان آورد منقلب شد، حالش منقلب شد. یک علاقه شدیدی به خصوص به حضرت رضا سلام الله علیه ایشان داشتند.
🔹️ایشان ظاهراً 75 بار به مشهد مشرف شده بودند و برای هر بار که مشرف شدند قصیدهای برای حضرت رضا علیهالسلام سرودند که بعضیهایش هم حالا چاپ شده ولی همهاش چاپ نشده.
و خود ایشان نقل میکنند که یک سالی تابستان بود توی حیاط خوابیده بودم دیدم ساعت دوازده تلفن زنگ میزند. خب به سرعت خواستم از پلهها بروم بالا، شاید شخصی حالا نیازمند است یا حاجتی دارد که ایشان در این باب خیلی معتنی بودند، خلاصه افتادم و دستم شکست و کذا و طول کشید تا این که این دست اصلاح شد و جوش خورد و اینها. و به خاطر همین مشکل یک مقداری رفتن مشهد من طول کشید، چون ایشان هر کسی به او از دوستان میگفت آقا، پیشنهاد میکردند برویم مشهد اگر تعطیلی بود و درسی نبود و فلان ایشان قبول میکردند، رد نمیکردند.
🔹️بعد فرمودند که خب طول کشیده بود یک روزی با همین دست بسته، گفتم بروم جمکران، رفتم آن جایی که این اتوبوسهایی که میرفت تا جمکران سوار شدم یک کسی کنارم نشسته بود، گفتم اهل کجایی؟ گفت اهل مشهد پایین خیابان، تا این گفت من شروع کردم به گریه کردن. خیلی تعجب کرد چی پیش آمده، من اهل مشهدم.. همین که ذهنش متوجه شد که این اهل مشهد است و پایین خیابان منقلب شد.
🔸️ "#زندگانی_عالمان_دین
🆔️https://eitaa.com/Alemin
✅ حضرت آیت الله شب زندهدار«دام ظله» در اثنای درس خارج فقه (1402/03/08) فرمودند:
🔹️شاید آخرین روز درس مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ مرتضی حائری در مسجد عشقعلی بود، که بحث ایشان خیارات بود، که رسیده بودند به بحث خیار حیوان. ایشان برای اثبات خیار حیوان به روایتی از امام رضا ع استناد کردند، سندش را خواندند تا رسید به این که حالا آن راوی میگوید:
«سمعت عن الرضا علیه السلام» یا «قال رضا علیهالسلام» تا ایشان این را گفت منقلب شد، بغض گلویش را گرفت، حالش منقلب شد که نام حضرت رضا علیهالسلام را برد.
حالا بحث خیارات است و آن هم خیار حیوان. ولی تا نام حضرت رضا به مناسبت این که روایت از حضرت رضا بود ایشان سند را خواند و نام مبارک حضرت رضا را به زبان آورد منقلب شد، حالش منقلب شد. یک علاقه شدیدی به خصوص به حضرت رضا سلام الله علیه ایشان داشتند.
🔹️ایشان ظاهراً 75 بار به مشهد مشرف شده بودند و برای هر بار که مشرف شدند قصیدهای برای حضرت رضا علیهالسلام سرودند که بعضیهایش هم حالا چاپ شده ولی همهاش چاپ نشده.
و خود ایشان نقل میکنند که یک سالی تابستان بود توی حیاط خوابیده بودم دیدم ساعت دوازده تلفن زنگ میزند. خب به سرعت خواستم از پلهها بروم بالا، شاید شخصی حالا نیازمند است یا حاجتی دارد که ایشان در این باب خیلی معتنی بودند، خلاصه افتادم و دستم شکست و کذا و طول کشید تا این که این دست اصلاح شد و جوش خورد و اینها. و به خاطر همین مشکل یک مقداری رفتن مشهد من طول کشید، چون ایشان هر کسی به او از دوستان میگفت آقا، پیشنهاد میکردند برویم مشهد اگر تعطیلی بود و درسی نبود و فلان ایشان قبول میکردند، رد نمیکردند.
🔹️بعد فرمودند که خب طول کشیده بود یک روزی با همین دست بسته، گفتم بروم جمکران، رفتم آن جایی که این اتوبوسهایی که میرفت تا جمکران سوار شدم یک کسی کنارم نشسته بود، گفتم اهل کجایی؟ گفت اهل مشهد پایین خیابان، تا این گفت من شروع کردم به گریه کردن. خیلی تعجب کرد چی پیش آمده، من اهل مشهدم.. همین که ذهنش متوجه شد که این اهل مشهد است و پایین خیابان منقلب شد.
🔸️ "#زندگانی_عالمان_دین
🆔️https://eitaa.com/Alemin
0 Comentários
0 Compartilhamentos
97 Visualizações
0 Anterior